مقایسه هوش معنوی با انواع هوش
برای بررسی بهتر چهار هوش بدنی، شناختی، هیجانی و معنوی میتوان از الگوی ویگلزورث (2008) استفاده کرد که نشاندهنده ارتباط میان سطوح هوش میباشد.
ایده این الگو آن است که مانند نوزادان، نخستین محور تمرکز انسان کنترل بدن (PQ) است. شامل توانایی کنترل ماهرانه حرکات بدن و استفاده از اشیاء میباشد. پس از آن، مهارتهای زبان شناختی و درکی گسترش می یابد (IQ) که بیش از سایر هوش ها در سیستم آموزشی مورد توجه است سپس مهارتهای ارتباطی اولیه در فرد رشد میکند (EQ1) . اما برای بسیاری از افراد هوش هیجانی تنها پس از پدید آمدن نیاز به بهبود و پیشرفت در فعالیتهایشان مورد توجه قرار می گیرد. هوش معنوی (SQ) نیز هنگامی مهم میشود که فرد به دنبال هدف و معنا است و از خود می پرسد که«این همه آن چیزی است که وجود دارد؟» (صمدی 1385) .
شکل2-3. الگوی ارتباطی سطوح هوش. ویگلزورث (2004) .
هوش معنوی شامل هدایت و معرفت درونی، حفظ تعادل فکری، آرامش درونی و بیرونی وعملکردی همراه با بصیرت و ملایمت و مهربانی میباشد و توانایی به دست آوردن قدرتی که ما را برای رسیدن به رویاهایمان یاری میدهد.
از نظر اسلام، معنویت با فطرت و حقیقت وجود انسان سازگار میباشد و به تعبیر استاد شهید مطهری:«از نظر قرآن، معنویت پایه تکامل است». از نظر علامه طباطبایی نیز سیر باطنی و حیات معنوی انسان یک رشته واقعیتهای بیرون از واقعیت، طبیعت و جهان ماده و بسیار اصیل تر از جهان ماده وصل است. کوئینگ به رابطه منفی بین خود معنوی قوی و اضطراب و افسردگی دست یافت. بعلاوه، او مطالعات چیزی انجام داد که یک رابطه منفی بین فعالیتهای معنوی، مذهبی و دیگر اختلالات روانی را ثابت کرد.
(سیفی و شفیع آبادی، 1391) در بررسی تأثیر مداخله مبتنی بر خود معنوی و خود خانوادگی بر کاهش علائم افسردگی در دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی پژوهش انجام دادند این پژوهش به منظور تدوین پروتکل این مداخله و ارزیابی میزان اثر بخشی آن در درمان افسردگی صورت گرفت. برای اجرای این پژوهش 24 دانشجوی دختر دانشگاه علامه طباطبایی که بر اساس آزمون افسردگی یک و مصاحبه ی بالینی، دارای علائم افسردگی بودند، به طور تصادفی به دو گروه 12 نفره (یک گروه درمان و یک گروه گواه) تخصیص داده شدند. سپس پروتکل 12 جلسه ای مداخله ی مبتنی برخود معنوی و خود خانوادگی، در گروه آزمایش انجام شده داده ها با آزمون تحلیل شدند نتایج نشان داد آزمودنیهای که مداخله ی مبتنی بر خود معنوی و خود خانوادگی را دریافت کرده بودند به نسبت گروه گواه در علائم افسردگی بسیار کاهش داشته اند. نتایج پیگیری نیز نشان داد که این مداخله بر کاهش علائم افسردگی در گروه آزمایش، به نسبت گروه گواه مؤثرتر است.
هوش معنوی تصور کامل انسانی است که قادر است هشیاری با احساس پیوند با یک قدرت برتر یا یک وجود مقدس را تسهیل کند یا افزایش دهد (سیسک) .
ویگس ورث (2004) افراد دارای هوش معنوی بالا را اینگونه توصیف کرده: انسانهای دلسوز، مهربان، فداکار، بخشنده، صلح جو، با جرأت، درستکار، با سخاوت، امیدوار و امید بخش که توانایی خودشان و دیگران را در نظر میگیرند.
(جورج، 2006) در پژوهشی تحت عنوان «استفاده علمی از هوش معنوی در محل کار» دریافت که مدیران با هوش معنوی بالا میتوانند یک روش متفاوت در اداره کردن افراد و هدایت آنها اتخاذ کنند. وی معتقد است که استفاده از هوش عقلانی به منظور تصمیم گیری های مهم و همچنین به کارگیری هوش هیجانی به منظور درک و کنترل هیجان ها و احساسی های فردی نیز الزامی است.
به اعتقاد (کینگ، 2008) راهبردهای مقابله ای و تفکیک های حل مشکل با استفاده از معنویت در واقع کاربردهای سازگارانه هوش معنوی است او پیشنهاد میکند که این ارتباط غیر مستقیم است و هوش معنوی بعنوان یک میانجی در این ارتباطات نقش دارد به احتمال زیاد همبستگی معنا داری بین هوش معنوی و سازگاری وجود دارد.
زهار و مارشال بیان کردند هوش معنوی پتانسیلی دارد که قادر است ضریب هوشی (IQ) وهوش عاطفی (EQ) بخشی از یک فرد استکه او را قادر میسازد نتایج کارخود را ببیند، برای زندگی خود هدف تعیین کند، علت وجودی بعضی ازقواعد را ازخود بپرسدومرزهاراتغییردهد. بنابراین استنباط میشود افرادی که هوش معنوی پایین تری دارند در خصوص آنچه که با آن مواجه میشوند قضاوتهای نادرستی دارند (ساغروانی، 1388) .
ایده این الگو آن است که مانند نوزادان، نخستین محور تمرکز انسان کنترل بدن (PQ) است. شامل توانایی کنترل ماهرانه حرکات بدن و استفاده از اشیاء میباشد. پس از آن، مهارتهای زبان شناختی و درکی گسترش می یابد (IQ) که بیش از سایر هوش ها در سیستم آموزشی مورد توجه است سپس مهارتهای ارتباطی اولیه در فرد رشد میکند (EQ1) . اما برای بسیاری از افراد هوش هیجانی تنها پس از پدید آمدن نیاز به بهبود و پیشرفت در فعالیتهایشان مورد توجه قرار می گیرد. هوش معنوی (SQ) نیز هنگامی مهم میشود که فرد به دنبال هدف و معنا است و از خود می پرسد که«این همه آن چیزی است که وجود دارد؟» (صمدی 1385) .
شکل2-3. الگوی ارتباطی سطوح هوش. ویگلزورث (2004) .
هوش معنوی شامل هدایت و معرفت درونی، حفظ تعادل فکری، آرامش درونی و بیرونی وعملکردی همراه با بصیرت و ملایمت و مهربانی میباشد و توانایی به دست آوردن قدرتی که ما را برای رسیدن به رویاهایمان یاری میدهد.
از نظر اسلام، معنویت با فطرت و حقیقت وجود انسان سازگار میباشد و به تعبیر استاد شهید مطهری:«از نظر قرآن، معنویت پایه تکامل است». از نظر علامه طباطبایی نیز سیر باطنی و حیات معنوی انسان یک رشته واقعیتهای بیرون از واقعیت، طبیعت و جهان ماده و بسیار اصیل تر از جهان ماده وصل است. کوئینگ به رابطه منفی بین خود معنوی قوی و اضطراب و افسردگی دست یافت. بعلاوه، او مطالعات چیزی انجام داد که یک رابطه منفی بین فعالیتهای معنوی، مذهبی و دیگر اختلالات روانی را ثابت کرد.
(سیفی و شفیع آبادی، 1391) در بررسی تأثیر مداخله مبتنی بر خود معنوی و خود خانوادگی بر کاهش علائم افسردگی در دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی پژوهش انجام دادند این پژوهش به منظور تدوین پروتکل این مداخله و ارزیابی میزان اثر بخشی آن در درمان افسردگی صورت گرفت. برای اجرای این پژوهش 24 دانشجوی دختر دانشگاه علامه طباطبایی که بر اساس آزمون افسردگی یک و مصاحبه ی بالینی، دارای علائم افسردگی بودند، به طور تصادفی به دو گروه 12 نفره (یک گروه درمان و یک گروه گواه) تخصیص داده شدند. سپس پروتکل 12 جلسه ای مداخله ی مبتنی برخود معنوی و خود خانوادگی، در گروه آزمایش انجام شده داده ها با آزمون تحلیل شدند نتایج نشان داد آزمودنیهای که مداخله ی مبتنی بر خود معنوی و خود خانوادگی را دریافت کرده بودند به نسبت گروه گواه در علائم افسردگی بسیار کاهش داشته اند. نتایج پیگیری نیز نشان داد که این مداخله بر کاهش علائم افسردگی در گروه آزمایش، به نسبت گروه گواه مؤثرتر است.
هوش معنوی تصور کامل انسانی است که قادر است هشیاری با احساس پیوند با یک قدرت برتر یا یک وجود مقدس را تسهیل کند یا افزایش دهد (سیسک) .
ویگس ورث (2004) افراد دارای هوش معنوی بالا را اینگونه توصیف کرده: انسانهای دلسوز، مهربان، فداکار، بخشنده، صلح جو، با جرأت، درستکار، با سخاوت، امیدوار و امید بخش که توانایی خودشان و دیگران را در نظر میگیرند.
(جورج، 2006) در پژوهشی تحت عنوان «استفاده علمی از هوش معنوی در محل کار» دریافت که مدیران با هوش معنوی بالا میتوانند یک روش متفاوت در اداره کردن افراد و هدایت آنها اتخاذ کنند. وی معتقد است که استفاده از هوش عقلانی به منظور تصمیم گیری های مهم و همچنین به کارگیری هوش هیجانی به منظور درک و کنترل هیجان ها و احساسی های فردی نیز الزامی است.
به اعتقاد (کینگ، 2008) راهبردهای مقابله ای و تفکیک های حل مشکل با استفاده از معنویت در واقع کاربردهای سازگارانه هوش معنوی است او پیشنهاد میکند که این ارتباط غیر مستقیم است و هوش معنوی بعنوان یک میانجی در این ارتباطات نقش دارد به احتمال زیاد همبستگی معنا داری بین هوش معنوی و سازگاری وجود دارد.
زهار و مارشال بیان کردند هوش معنوی پتانسیلی دارد که قادر است ضریب هوشی (IQ) وهوش عاطفی (EQ) بخشی از یک فرد استکه او را قادر میسازد نتایج کارخود را ببیند، برای زندگی خود هدف تعیین کند، علت وجودی بعضی ازقواعد را ازخود بپرسدومرزهاراتغییردهد. بنابراین استنباط میشود افرادی که هوش معنوی پایین تری دارند در خصوص آنچه که با آن مواجه میشوند قضاوتهای نادرستی دارند (ساغروانی، 1388) .