آزمون روانشناسی

آزمون رورشاخ (Rorschach Test)

آزمون رورشاخ که يکي از انواع آزمون‌هاي فرافکن است، توسط هرمن رورشاخ روان‌پزشک سوئيسي در دهه ۱۹۲۰ ابداع شد….

اين آزمون شامل ده “لکه جوهر” است که برخي از آنها رنگي، برخي سياه، خاکستري و سفيد هستند و هر يک روي کارت جداگانه‌اي قرار دارند. دليل انتخاب لکه‌هاي جوهر توسط رورشاخ به اين جهت بود که اين لکه‌ها نشانگر چيز خاصي نيستند. در نتيجه اشخاص مجبور مي‌شوند چيزي را در آنها “ببينند” و در جريان اين ديدن، افکار و احساسات خودشان را بر روي لکه‌هاي جوهر فرافکني نمايند. او لکه‌هاي جوهر آزمونش را با چکاندن جوهر در وسط يک تکه کاغذ و سپس تا کردن آن کاغذ مي‌ساخت. تا کردن کاغذ باعث پخش شدن جوهر به شکلي متقارن مي‌شد، اما رورشاخ شکل و رنگ و ترتيب ارايه لکه‌ها را بر يک رشته دلايل نظري استوار کرده بود. براي مثال آزمون را با لکه تمام مشکي يا نسبتا ساده شروع مي‌کرد که افراد معمولا آن را شبيه خفاش يا پروانه مي‌ديدند، سپس کارت دوم را نشان مي‌داد که بخش‌هاي قرمز رنگي داشت. فرض او بر اين بود که رنگ قرمز موجب مي‌شود آزمودني حالت تدافعي بگيرد و پاسخ‌هاي هيجاني عميقي در او ايجاد شود. به نظر رورشاخ نحوه کنار آمدن آزمودني با اين فشار رواني و چگونگي ادغام بخشيدن اين لکه در ذهن وي نشان‌دهنده توانايي‌هاي مقابله‌اي و ميزان يکپارچگي شخصيت او است.

هدف رورشاخ سنجش ساختار شخصيتي درمانجو است .که بر2 اصل تاکيد دارد

1.سازماندهي شناختي :يعني تجارب خود را چگونه سازمان دهيم

2.تصوير سازي ذهني از موضوع :يعني اين تجارب ادراک شده برايش چه معنايي دارد .

 

فرضيه هاي رورشاخ :

طبق فرضيه اصلي رورشاخ ،محرک محيطي بوسيله نيازها، انگيزه ها،تعارض هاو آمايه هاي ادارکي (يعني فرد آماده چه چيزي را درک کند)مشخص و سازمان داده مي شود

اولين نظري که تفسير رورشاخ برآن مبتني ،نحوه ي پاسخ دادن افراد به رورشاخ که معرف چگونگي برخورد آنان با ساير موقعيت هاي مهم است.

اين چگونگي برخورد با ساير موقعيت ها مستلزم :

1.سازمان دادن

2.قضاوت کردن

روش اجراي آزمون

آزمون رورشاخ به صورت فردي اجرا مي‌شود. آزمايش‌کننده پس از يک توضيح کلي درباره هدف آزمون، هر يک از ده کارت را يکي پس از ديگري به دست او مي‌دهد و از او مي‌پرسد:«اين چه مي‌تواند باشد؟». آزمايش‌کننده بايد از هرگونه راهنمايي اضافي، ايجاد محدوديت در نوع پاسخ و يا القاي پاسخ خودداري کند. به عنوان مثال، اگر آزمودني پرسيد:«همه اين لکه را توصيف کنم يا قسمتي از آن را؟»، آزمايش‌کننده در پاسخ بايد بگويد:«هر طور مايليد». پس از دادن هر کارت به دست آزمودني با استفاده از کورنومتر، زمان شروع ثبت و پس از اتمام پاسخ‌هاي آزمودني، زمان واکنش به هر کارت محاسبه و يادداشت مي‌شود. هر کارت دوبار اجرا مي‌شود. در مرحله اول که مرحله همخواني آزاد انديشه‌هاست، اگر آزمودني تنها يک پاسخ به کارت بدهد، آزمايش‌کننده مي‌گويد:«بعضي اشخاص بيش از يک چيز در اينجا مي‌بينند». اين تذکر فقط يک بار داده مي‌شود. اگر آزمودني از پاسخ دادن به کارت خودداري کند و بگويد چيزي در آن نمي‌بيند، آزمايش‌کننده ممکن است بگويد:«بيشتر مردم واقعا در اينجا چيزهايي مي‌بينند، از فرصت خود استفاده کنيد». آزمايش‌کننده ضمن ثبت زمان، واکنش آزمودني به هر کارت و چرخاندن کارت‌ها از سوي آزمودني را نيز ثبت مي‌کند. وقتي براي يکبار پاسخ ده تصوير گرفته شد، از آزمودني خواسته مي‌شود تا براي بار دوم نيز آنها را وارسي کند. بدين‌ترتيب که از او مي‌خواهند تا توضيحات ديگري درباره پاسخ‌هاي داده شده بدهد و در مورد اين که چرا و چگونه اين پاسخ‌ها را داده توضيح دهد. پس از اينکه مرحله دوم انجام شد، آزمايش‌کننده به نمره‌گذاري مي‌پردازد. پاسخ‌ها برحسب پنج بعد که عبارتند از نوع ادراک، تعيين‌کننده، کيفيت شکل، محتوا و فراواني وقوع نمره‌گذاري مي‌شوند. نوع ادراک ممکن است کل تصوير يا اجزاي آن را دربرگيرد. پاسخ، زماني کلي خواهد بود که مجموع تصوير را دربرگيرد. مثلا«اين يک خفاش است». اما اگر پاسخ آزمودني قسمتي از تصوير را دربرگيرد، جزئي خواهد بود. اين پاسخ‌ها توسط افرادي داده مي‌شود که نمي‌توانند معناي تصاوير را در مجموع درک کنند يا به عبارت بهتر، نمي‌توانند به آن فکر کنند. منظور از تعيين‌کننده چيزي است که ادراک آزمودني و پاسخ او به لکه را موجب شده است. تعيين‌کننده ممکن است حرکت، رنگ يا شکل باشد. آزمودني ممکن است در تصوير، يک حرکت ببيند يا آن را به صورت يک موجود زنده تفسير کند(مثلا بگويد اين يک فرشته است) يا اساسا يک شکل ببيند(يک بادبادک) يا حتي چيزي ببيند که اصولا رنگ‌ها را در ذهن انسان زنده مي‌کند، مثل يک کراوات.

محتوا، چيزي است که آزمودني از مشاهده لکه ادراک کرده است. فراواني وقوع، نشانگر آن است که پاسخ آزمودني تا چه اندازه از نوع پاسخ‌هاي عام و متداول و يا از نوع پاسخ‌هاي ابتکاري است. به نظر اکسنر، پاسخ‌هاي متداول معمولا شامل پاسخ‌هايي است که دست‌کم در يک‌سوم موارد اجراي آزمون مشاهده مي‌شود.

مشخصات روان‌سنجي آزمون رورشاخ

ارزشيابي مشخصات روان‌سنجي آزمون رورشاخ بسيار دشوار است. روان‌شناسان علمي، هر از گاهي داده‌هاي تجربي موجود را مورد ارزشيابي قرار داده و به اين نتيجه رسيده‌اند که آزمون رورشاخ در مقايسه با استانداردهاي سنتي، آزموني نادقيق است. برخلاف اين ارزشيابي‌هاي منفي، آزمون رورشاخ در موقعيت‌هاي باليني به خوبي جاي خود را باز کرده است. در ارزشيابي آزمون رورشاخ بايد توجه داشت که در مورد آن هيچ روش اجرايي استانداردي که پذيرش همگاني يافته باشد وجود ندارد. بعضي اجراکنندگان، دستورالعمل و توضيحات طولاني را به‌کار مي‌بندند، برخي ديگر تقريبا هيچ نوع دستورالعملي ندارند. علاوه بر اجراي يکسان، روش‌هاي نمره‌گذاري آزمون رورشاخ نيز استاندارد شده نيست. در پژوهش‌هايي نيز که در مورد مشخصات روان‌سنجي آزمون رورشاخ انجام گرفته است برخي تناقض‌ها و نارسايي‌ها وجود دارد. در بسياري از اين پژوهش‌ها عواملي مانند نژاد، جنس، سن، هوش و موقعيت اجتماعي – اقتصادي آزمون‌ها به دقت کنترل نشده‌اند. چنانکه اين متغيرها نتايج آزمون‌ها را تحت تأثير قرار دهند، بدون اعمال کنترل کافي در مورد آنها، نتايج تحقيق گمراه‌کننده خواهد بود.

نمره گذاري رورشاخ :

شيوه نمره گذاري رورشاخ به اين صورت است که پس از آن پاسخ ها ارائه و ثبت شد پاسخ ها برحسب چهار مقوله کلي نمره گذاري مي شود :

  1. 1.  محل ادراک:آن سطحي که آزمودني به آن توجه کرده است .
  2. تعيين کننده ها : خصايص معيني از لکه هستند که براي ساختن پاسخ ها توسط آزمودني مورد استفاده قرار مي گيرند .
  3. محتوا :طبقه کلي اشيا يا مواردي است که پاسخ به آنها تعلق مي گيرد .
  4. پاسخ هاي رايج : p آن دسته از پاسخ هايي است که توسط اکثر افراد به کارت داه مي شود .

 

استفاده از رورشاخ به آگاهي کامل از:

نظام نمره گذاري

تجربه باليني

دانش کافي

آسيب شناسي رواني

۳ نظام رايج در نمره گذاري رورشاخ شامل : 1-نظام بک،2-  نظام کلاپ فر 3- نظام جامع اکسنر

نظام اکسنر دقيق ترين و جامع ترين نظام نمره گذاري رورشاخ است تا جايي که نظام جامع لقب گرفته است .و در اين نظام روايي و پايابي تجربي صورت گرفته است .

تصاويروکليات آنها

کارت شماره ۱ :

 

اين کارت سياه و سفيد است. اغلب شبيه ماسک يا چهره روباه يا گرگ توصيف شده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کارت شماره ۲ :

 

اين کارت تشکيل شده از مرکب سياه و قرمز است. اغلب به عنوان مردم در حال رقص و يا لمس دستان يکديگر توصيف شده است.

 

 

 

 

 

 

کارت شماره ۳ :

 

اين کارت با مرکب سياه و قرمز ، به کرات به عنوان دو نفر رو به يکديگر و يا گاهي اوقات يک پروانه يا يک حشره مجسم شده است.

کارت شماره ۴ :

 

 

 اين کارت فقط با جوهر سياه و سفيد تشکيل شده در لکه اي مثلث شکل. ۲ گوشه هاي پايين اغلب به عنوان کفش يا چکمه توصيف شده اند. اين کارت نيز ممکن است به صورت ديدن يک فرد از پايين و يا شکل يک مرد با اندام جنسي بزرگ ديده مي شود

 

 

 

 

 

 

کارت شماره ۵ :

 

کارتي ديگر تنها با مرکب سياه. اکثريت قريب افراد آزمودني يک خفاش يا پرنده اي مانند شکل را مي بينند. اين بيشترين پاسخ رايج است.

 

 

 

 

 

 

کارت شماره ۶ :

 

يک کارت با جوهر سياه که شکل نا واضحي را نشان مي دهد. به سختي مي توان در آن چيزي ديد. گهگاهي به عنوان منظره اي از يک فردي که بازوانش را باز کرده است توصيف مي شود.

 

 

 

کارت شماره ۷ :

 

کارتي تنها با جوهر سياه. اين کارت که شکل V نا منظمي است اغلب به عنوان چهره هايي با نگاه به سوي يکديگر ، کاکتوس “باني ايرز” و يا تجسماتي مشابه توصيف شده اند.

 

 

 

 

کارت شماره 8 :

 

کارتي بسيار رنگارنگ با جوهر آبي ، نارنجي ، صورتي ، خاکستري. تصوير تقريبا الماس شکل با بسياري از فضاها براي ديدن چيزهايي چون ماسک ، حيوانات در حال بالا رفتن به خارج ، يک حشره يا پروانه ، شخص با دست بکمر گرفته و غيره.

 

 

کارت شماره 9 :

 

کارت رنگي ديگر اين بار با جوهر نارنجي، صورتي و سبز. در اين کارت تصويرسازي چيز خاصي بسيار مشکل است. اغلب آزمودني ها تلاش بسياري براي يافتن تصويري در آن کرده اند.

 

کارت شماره 10 :

 

اين آخرين کارت رورشاخ بوده و طبيعتا بيشترين رنگ آميزي را داراست متشکل از جوهر  آبي ، خاکستري ، صورتي ، سبز ، نارنجي و زرد. اين شکل نامتجانس بسيار پيچيده اي به همراه بسياري فعاليت ها و فراواني فضاي ديداري اشياي گوناگون است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تفسير لکه هاي رورشاخ

هرمان رورشاخ يک روان پزشک اهل سويس در اوايل دهه 1900 بود. وي نوعي علاقه روشنفکرانه به خيال پردازيهايي داشت که از مطالعه شکلهاي رنگي هندسي کوچکي ادراک کرده بود (زوبين ” 4 “. ، ارون ” 5 “. و شامر ” 6 “. ، 1965). او با دريافت اين مطلب که کاربرد شکلهاي هندسي به عنوان مواد محرک، محدوديتهاي بسياري دارند، تجربه خويش را با لکه هاي جوهر آغاز کرد. او در آغاز آزمايشهاي ادراکي خود، هنگامي که از بيمارانش به عنوان آزمودني استفاده مي کرد، به اين کشف اتفاقي دست يافت که بين ادراکهاي خاصي از لکه جوهر و برخي از انواع تشخيص روان پزشکي رابطه باثباتي وجود دارد. وي به پشتگرمي اين يافته ها، پژوهشهاي منظم تري را درباره پاسخهاي متنوعي از گروههاي بيمار آغاز کرد و به انديشه عميقي درباره دلايل اين روابط پرداخت.
از آنجا که رورشاخ از ابتدا به مطالعه ادراک علاقه مند بود، به جنبه هاي صوري پاسخهاي فرد توجه بيشتري داشت تا به محتواي آنها. او متغيرهايي چون تعداد پاسخها، زمان واکنش، اينکه آيا پاسخ تنها به وسيله شکل ايجاد مي شود، يا رنگ و حرکت ادراک شده را هم دربر مي گيرد يا نه، و اين قبيل موارد را مورد توجه قرار داد (رورشاخ، 1942/1951، ص19). رورشاخ به عنوان بخشي از طرز تفکرش درباره رابطه بين پاسخهاي ناشي از رنگ و حرکت، فرضيه نسبتاً پيچيده اي را در بُعد درون گرايي- برون گرايي ارايه کرد، که بر اساس بخشي از علاقه نظري يونگ به اين بُعد قرار دارد. به طور ضمني رورشاخ معتقد
بود که اين روش تا حدودي درک ناخودآگاه را مي رساند. علي رغم ترديد ” 1 “. او، اين آزمون توسط روان شناساني که گرايش روان تحليل گري داشتند، مشتاقانه پذيرفته شد و در دهه هاي 1940 و 1950 اين آزمون مبناي روشهاي ارزشيابي آنها قرار گرفت.
آزمون رورشاخ را نمي توان به سادگي بر اساس ساختار و طرز تهيه آن طبقه بندي کرد. بعضي از فرضيه هاي تفسيري اوليه اين آزمون از يک اساس تجربي برخوردارند، برخي از آنها نيز بر مبناي ملاحظات منطقي يا مبتني بر عقل سليم بوده اند و بعضي ديگر از نظريه شخصيت يونگ ناشي شده اند. در زيربناي فکري ساخت رورشاخ تلاشهاي متنوعي صورت گرفته تا از چندين چهارچوب نظري مختلف در آن استفاده شده باشد؛ اين تلاشها به وسيله زوبين، اِرون و شامر (1965) مورد ارزيابي قرار گرفته اند. هرچند آن گونه که در نوشته هاي بِک و همکاران (1961)، کلاپفر ” 2 “. ، اينسورت ” 3 “. ، کلاپفر و هالت (1945)، رورشاخ (1942/1951) و تعداد بسيار زيادي از ديگران آمده است، استفاده از آزمون رورشاخ، با وجود رويکردهاي بسيار متنوع در همان زمان بر مبناي ملاحظات منطقي صورت گرفته است. اِکسنر ” 4 “. (1974) “حداقل 5 آزمون رورشاخ را که استدلالهاي متمايزي داشتند، شناسايي کرد. اما وقتي ترکيبات بالقوه اين نظامهاي مختلف در نظر گرفته شود، احتمالات بي شماري از لحاظ تفسير به وجود مي آيد” (ص 14). از اين رو، استفاده سنتي از آزمون رورشاخ الزاماً يک امر خطير و وابسته به طرز تفکر استفاده کننده است.
در اجراي آزمون رورشاخ، آزماينده (آزمونگر) يکسري ده تايي لکه هاي جوهر متقارن را به پاسخ دهنده نشان مي دهد، که 5 تاي آنها رنگي و 5 تا سياه و سفيد هستند، و از او مي خواهد چيزي را که در اين لکه ها مي بيند، توصيف کند: “آنها چه چيزي را به ذهن شما مي آورند؟ “يا به پيروي از دستورالعمل اصلي رورشاخ” اين تصوير مي تواند چه باشد؟” ترتيب ارايه لکه هاي جوهر ثابت است، و آزمونگر پاسخهاي آزمودني را کلمه به کلمه ثبت مي کند. از جمله تفسيرهاي خود به خودي، و هر گونه رفتار غيرکلامي از قبيل گرداندن کارت. پاسخ دهنده آزاد است، به دلخواه پاسخهاي کوتاه يا بلند بدهد. به دنبال اين مرحله تداعي آزاد يک مصاحبه پرسشي ” 5 “. و پاسخ يا پس آزمون وجود دارد که طي آن آزمونگر يک جهت گيري نسبت به نمره گذاري در طبقه بنديهاي خاص رورشاخ رسمي را در ذهن مي پروراند، به اين ترتيب که پاسخها را دوباره مي خواند و از فرد مي خواهد که ويژگيهاي خاص هر لکه را که باعث هر يک از پاسخهاي او شده اند، معين کند.
همان طور که در تصوير شکل 1-4 آمده است، کارت شماره يک، يکي از ده کارت آزمون رورشاخ است. کلاپفر و ديويدسون ” 6 “. (1962، ص 9)، برخي از ويژگيهاي محرک اين کارت را به صورت زير توصيف کرده اند:

کارت شماره 1. يک لکه کاملاً سياه – خاکستري نسبتاً بزرگ است که چهار فضاي سفيد يک اندازه دارد. اگر فرد با دقت نگاه کند، ممکن است در خارج از لکه هاي سياه بزرگ نقطه هاي سياه و ريزي را مشاهده کند. منطقه بزرگ سياه – خاکستري به راحتي به سه بخش تقسيم مي شود: منطقه وسط و دو منقطه در دو طرف آن. اکثر مردم در اولين واکنش به اين کارت، کل کارت را در نظر مي گيرند و در آن موجودات بالداري را تصور مي کنند. آزمودنيهايي که خيال پردازيهاي بيشتري دارند يا ذهنشان کمتر بسته است، کل لکه را به روشهاي گوناگوني به کار مي گيرند، و گاهي اوقات حرکت انسان را در آن فرافکني مي کنند. مشاهده بخشهاي کوچکتر يا به کارگيري فضاهاي سفيد توسط اولين آزمودنيها کمتر اتفاق مي افتد. با اين حال، غيرعادي نيست که لکه هاي سفيد به عنوان بخشي از مفهوم کلي به کار روند که همه لکه را در بر مي گيرد (براي مثال، “چهره يک آدم کله پوک” ” 1 “. ). علاوه بر خلق موجودات بالدار، خود لکه نوعي ادراک از انسان را نشان مي دهد، به خصوص شکلي از يک زن در منطقه مرکزي آن. اشخاصي که درباره بدن خود نگرانيهاي دارند، ممکن است کل لکه را به صورت لگن خاصره يا يک مفهوم کالبدشناسي ديگر درک کنند.

کارت شماره 4
1- انگار يک هيولا با پاهاي بزرگ است. ـــ يک چيز کوچک زيبا، در واقع يک هيولاي کوچک بي باک. مثل يک فرد کوچک دوست داشتني. اما با يک دُم بزرگ (؟) همه لکه (؟) واقعاً مثل يک هيولا به نظر مي رسد از نوع دوست داشتني.
2- وقتي آن را مي چرخانم، درست مثل حشره اي است که در حال پرواز است، بال و پر دارد- شبيه يک حشره اي که پرواز کرده، نوعي حشره زيبا، شايد يک پروانه کوچک ـــ شما آن را روي يک صفحه پخش مي کنيد. فقط به طور خاص پخش مي شود. [ انگار] شخص هنوز کارش تمام نشده. با يک رنگ کمرنگتر مي توانيد بگوييد [ نشان دهيد] که بالهايش برعکس شده (؟) خاکستري کمرنگتر (؟) دوباره همه لکه).

روش سنتي را که در آن آزمون رورشاخ کاربرد باليني دارد، مي توان با بحث پيرامون پاسخهاي واقعي به کارتها به بهترين وجه نشان داد. يک زن 23 ساله که بيمار سرپايي روان درماني بود، به کارت شماره 4 از ده کارت آزمون پاسخهاي زير را ارايه کرد. علامتهاي سؤالي که در پاسخ آزمودني مي بينيد نشان دهنده مرحله پرسش و پاسخ پس از آزمون است که در آن آزمونگر از آزمودني مي خواهد تا مکان درک تصوير ” (کدام قسمت لکه مورد نظر شماست؟”) و تعيين کننده هاي آن (مثلاً، “درباره هيولا بودن لکه چطور”؟) را توضيح دهد.
توصيف کلاپفر و ديويدسون (1962، ص10) از کارت شماره 4 به شرح زير است:
مواد لکه کارت شماره 4 ظاهراً فشرده، متراکم، و در عين حال شکل درهمي است. اين کارت به طور کلي سياه- خاکستري و بسيار تيره است. به دليل ساختار فردي و تيرگي غليظ آن، براي بعضي ها شوم و بديمن به نظر مي رسد. از اين رو، به شکل هيولا، آدمهاي غول پيکر، گوريل ها يا مردمي ديده مي شوند که به شکل خاصي نشسته اند يا حمله ور شده اند، يا گاهي اين لکه شبيه جنگل انبوه با کوهها و برکه هايش به نظر مي رسد. تکرار پاسخهايي مانند غول، بوزينه، يا هيولا، بعضي از متخصصان باليني را بر آن داشته است که اين کارت را به عنوان کارت پدر ” 1 “. نامگذاري کنند. اين متخصصان معتقدند به دليل پرخاشگري مردانه و نيازهاي وابستگي مربوط به تيرگي در اين کارت، نگرشهاي مربوط به اقتدار والدين در آن آشکار مي شود. آزمودنيهايي که براي پاسخهايشان جزئيات را انتخاب مي کنند، ممکن است بخش بزرگي از يک طرف لکه را به صورت “پوتين” درک کنند، يا قسمت بالا را به صورت “مارها” يا يک “چهره زن در حال جستجو کردن” درک کنند. دو بخش ديگر لکه که به سادگي قابل تشخيص هستند، قسمت پايين بخش مرکزي کوچک بالاي تصويرند که غالباً با پاسخهاي جنسي همراه هستند.
اولين پاسخ را مي توان با فرمول (WF + (H نمره گذاري کرد، که در اين فرمول (W ” 2 “. به معني اين است که مکان ادراک شده همه لکه را در برگرفته است، F ” 3 “. تعيين کننده فُرم يا شکل لکه است. علامت + نشان دهنده تناسب يا واقعي بودن نحوه ادراک است، و (H ” 4 “. ، يعني، محتواي ادراک چيزي شبيه انسان بوده است، اما نه دقيقاً انسان. پاسخ دوم را مي توان با فرمول WFC’ + A نمره گذاري کرد، که در آن W نشانگر همه پاسخ ( + ” 5 “. FC’) نشانگر يک شکل واقعي به همراه ادراک بدون رنگ و (A ” 6 “. به معني محتواي حيواني شکل است.
در تعبير و تفسير آزمون رورشاخ، حداقل سه موضوع مهم در نظر گرفته مي شود: (الف) نمره گذاري ظاهر مقولات (يعني، نحوه توزيع ادراک روي مکانهاي مختلف شکل و مقولات تعيين کننده)، (ب) ماهيت محتواي ادراک، و (ج) زبان عمومي توصيف ادراکها. از ادراک هر فرد به تنهايي فقط مي توان فرضيه هاي کاملاً تجربي را شکل داد، و تأکيد بسياري بر الگوهاي کلي پاسخهاست.
در صورت غلبه (W ” 1 “. يا “کل” مکان به همراه سطح بالاي تناسب شکل، به عنوان نشانه اي از “توانايي فرد در سازماندهي مطالب، براي ارتباط نظري و انتزاعي جزئيات” تعبير خواهد شد (کلاپفر و ديويدسون، 1962، ص131). همچنين ميزان بالاي تناسب شکل نشانه توجه به واقعيت تلقي مي شود. ارايه پاسخهاي ناديده گرفتن رنگ به هر اندازه که باشد يا به عنوان نشانه اي از ترديد و دودلي در پاسخ دادن به محرکهاي جنسي و يا يک حالت بي قراري تعبير و تفسير مي شود. در مورد محتوي و زبان، تشخيص يک “هيولا” توسط مراجع و انکار ماهيت ترسناک بودن آن (“زيبا”، “کوچک”، “دوست داشتني”) مي تواند به عنوان نشانه اي از روش آزمودني براي سازگاري با ترس ادراک شده، به وسيله انکار و حتي “وارونه کردن” عناصر وحشت آور تعبير شود. اين واقعيت که در پايان مرحله پرسش و پاسخ مصالحه رضايت بخشي به دست آمده باشد (“يک هيولا، اما از نوع دوست داشتني آن”) مي تواند تجربه اي از فعال بودن رضايت بخش يک مکانيزم دفاعي خاص – انکار- در آزمودني باشد. اين فرض ممکن است اندکي بعد، در بررسي پاسخ بعدي شکل گيرد که در آن، ادراک نه تنها به يک حشره، بلکه به يک حشره مرده کاهش يافته، و هنوز هم آزمودني آن را “زيبا” مي نامد، شايد بدين وسيله مي خواهد بگويد، هنوز هم لازم مي داند دوباره خود را مطمئن سازد که خطري وجود ندارد. ضميمه کردن هيولا در خارج از کادر مي تواند اين گونه تعبير شود که وي هنوز تلاش مي کند خود را از خطر دور سازد. به کار بردن ضمير “او” به جاي “آن” در مرحله پرسش و پاسخ مي تواند به عنوان يک راهنماي تجربي باشد، براي اينکه وحشت آزمودني در تعاملات انساني ريشه دارد. اين موضوع به ويژه در مورد مردها صادق است. اين قبيل عبارتها ممکن است فقط به عنوان فرضهاي آزمايشي تأييدکننده يا ردکننده پاسخهاي مراجع به 9 کارت ديگر آزمون تعبير شوند.
يکي از دلايل سنتي مطرح شده درباره فقدان نسبي يک ملاک اعتبار دقيق در آزمون رورشاخ اين بود که در روش اجرا و نمره گذاري اين آزمون تنوع بسيار زيادي وجود دارد. در اوايل دهه 1970 اِکسنر (1974) چنين استدلال کرد که يک نظام واحد نمره گذاري استاندارد شده براي رورشاخ مورد نياز است. وي با در نظر گرفتن آنچه مهمترين عناصر رضايت بخش (سودمند) از نظامهاي موجود تلقي مي کرد، و با استفاده از کار اصلي رورشاخ به عنوان راهنما در حد امکان، نظامي تهيه کرد که آن را نظام جامع ناميد. وي به همراه دانشجويان و همکارانش، با متغيرهاي مختلف نمره گذاري و نسبتهاي معين، بارها و بارها اين نظام را دستکاري کرد، بدين ترتيب تا قبل از سال 1990 متغيرهاي نظام جامع نمره گذاري رورشاخ به بيش از 100 متغير افزايش يافت. امروزه نوشته هاي اکسنر درباره نظام جامع، با سه جلد کتاب درسي و کتاب راهنما، که در مجموع نزديک به 2000 صفحه مي شوند، در واقع يک اثر تاريخي محسوب مي شود (اکسنر 1990، 1991، 1993؛ اکسنر و وينر ” 1 “. ، 1982). همه متغيرها در مورد کودکان، بزرگسالان عادي و بيماران روان پزشکي به صورت هنجار شده موجود است (اکسنر، 1991)
يادگيري نمره گذاري و تفسير آزمون رورشاخ به روش نظام اکسنر کار بسيار دشواري است. با وجود حجم فراوان اطلاعات نوشتاري و پژوهشي که در کتابها گزارش شده، تفسير اين آزمون همواره به صورت يک فرايند پيچيده باقي مانده که مستلزم آموزش باليني بسيار زيادي است. جالب اينجاست که مسئله ايجاد اعتبار در فرايند تفسير، تا آن اندازه که نتيجه تفسيرها دقيق باشد، در کار اکسنر يافت نمي شود. بنابراين، هيچ دليل علمي وجود ندارد تا بتوان نتيجه گرفت که نظام جامع اعتبار بيشتري از روشهاي تفسير و نمره گذاري ساده تر قبلي داشته باشد که به منظور جايگزيني آنها طراحي شده است.
اعتبار آزمون رورشاخ محل اختلاف نظر مداوم بوده، علي رغم مجموعه آثاري که به بيش از 5000 منبع مي رسد و افزايش مطالعات تجربي اخير (اکسنر و آندرونيکوف ” 2 “. – سانگليد ” 3 “. ، 1992)، مبناي تجربي تفسير اين آزمون به طور کلي ضعيف باقي مانده است. محققاني که در زمينه روشهاي فرافکن شهرت داشته، و به نظريه روان تحليل گري گرايش دارند، اعتراف مي کنند که براي اعتبار پيش بين اين آزمون شواهد و مدارک کافي در دست نيست. اما معتقدند قدرت اين آزمون در توانايي آن براي ارزشيابي فرايندهاي شخصيت (وينر، 1986)، استفاده از آن به عنوان يک منبع کلي اطلاعات درباره بيمار (دانا ” 4 “. ، 1978)، آشکارسازي آن دسته از جنبه هاي انگيزشي و شخصيتي که ساير ابزارها قادر به اندازه گيري آنها نيستند (کلاپفر، تالبي ” 5 “. ، 1976)، يا کاربرد آن به عنوان يک مصاحبه استاندارد شده، نهفته است. با وجود اين، ملاکهاي استفاده شده در اين گونه کاربردها اکثراً ماهيت ذهني دارند.
به منظور اعتباريابي براي آزمون رورشاخ، تحليلهاي دقيقي از روشهاي مختلف توسط وينر (1986، 1977) و زوبين، ارون ” 6 “. و شامر (1965) صورت گرفته است. متداولترين رويکرد کاربردي در اين زمينه شامل تلاشهايي بوده است که به منظور نشان دادن اعتبار تجربي علايم، نمره ها و شاخصهاي مختلف، يا مجموعه نمره هاي پيش بيني کننده رفتار يا متمايزکننده گروههاي مختلف انجام شده است. در اين رويکرد هم نمره هاي صوري و همه جنبه محتوايي پاسخها مورد بحث و بررسي قرار گرفته است. اين رويکرد پايايي اندک اکثر علامتها يا نمره ها را آشکار مي کند، مشکلي که مي تواند موجب محدوديت فراوان اعتباريابيها شود. هواداران سنتي رورشاخ اين رويکرد را مورد انتقاد قرار مي دهند، زيرا اين رويکرد روشي را که متخصصان باليني با تجربه براي تفسير آزمون آموخته اند، دقيقاً منعکس نمي کند؛ يعني، تأکيد بر الگوها يا وضعيت نمره ها به جاي تأکيد بر نمره هاي خام يا نشانه هاي ساده.
دومين رويکرد به اعتبار آزمون رورشاخ عبارت است از انطباق يک رشته از نتايج ” 7 “. اين آزمون با تاريخچه فردي خاص هر پاسخ دهنده. موفقيت آميز بودن اين انطباق نشان دهنده اعتبار آزمون در يک معناي کلي ” 1 “. است. با وجود اين، يک انتقاد اساسي که براي منع کاربرد بيشتر انطباق به عنوان يک روش اعتباريابي کفايت مي کند، اين است که ممکن است نتايج آزمون و تاريخچه فردي بر اساس متغيرهاي نامربوط يا جزيي بسادگي بر يکديگر منطبق شوند، از قبيل عوامل مربوط به منطقه خاص جغرافيايي، موقعيت شغلي ويژه، يا ساير اطلاعات شخصي. رويکرد سوم که به وسيله وينر (1986) برگزيده شده و رويکرد مفهومي نام گرفته، ارزيابي اعتبار سازه اين آزمون است (نگاه کنيد به فصل 7). در اين رويکرد تلاش بر اين است که “آن دسته از روابط نظري که رابطه بين ويژگيهاي شخصيتي اندازه گيري شده و موقعيت ارزيابي شده، يا رفتار پيش بيني شده را در حد مطلوب بيان مي کنند، فرمول بندي و مرتب شوند” (وينر، 1977، ص 597). همان گونه که در فصل دوم توضيح داده شد، اين يک رويکرد نظري است که در آن جنبه هاي کارکردي شخصيت به عنوان پلي بين پاسخ آزمون و پيش بيني رفتار يا علاقه شغلي افراد در نظر گرفته مي شود (اکسنر و وينر، 1982).
رويکرد چهارم، که نويسندگان معاصر آن را به عنوان ساده ترين و مستقيم ترين روش پذيرفته اند، روش کل نگر ” 2 “. است، که در آن متخصص باليني بر طبق بعضي معيارهاي ” 3 “. ساخته شده از قبيل آزمون جملات جورکردني ” 4 “. ، فهرست ” 5 “. بررسي، يا پرسشنامه از مجموعه نتايج رورشاخ درباره هر بيمار پيش بيني ها و تفسيرهايي به صورت کلي انجام مي دهد. با به کارگيري اطلاعات حاصل از منابع غيرآزموني از قبيل يادداشتهاي درماني يا اطلاعات مرکز ارزيابي، از هر بيمار توصيفهايي به همين شکل توسط يک داور مستقل انجام مي شود و به منظور دقت عمل اين دو مجموعه نتايج با هم مقايسه مي شوند. جزئيات بيشتر درباره کاربرد اين رويکرد در يک بحث گسترده از پايايي روشهاي فرافکن در فصل هفتم ارايه شده است. همان گونه که قبلاً نيز اشاره شد هيچ يک از اين رويکردها در ارايه اعتبار براي آزمون رورشاخ چندان موفق نبوده اند

فن لکه هاي جوهر هولتزمن (HIT)

همان ” 6 “. طوري که قبلاً ذکر شد، برخي از جدي ترين مشکلات موجود در رابطه با کاربرد سنتي آزمون رورشاخ مشکلات مربوط به رسميت اندازه گيري آن بوده است، به ويژه، از قبيل نداشتن هنجار و پايايي. در سال 1954 به منظور ايجاد “يک رويکرد کاملاً جديد به آزمون لکه جوهر، به گونه اي که متکي به خود باشد تا در نتيجه استانداردهاي سنجش سودمندي به دست دهد، و در عين حال، کيفيت و ارزش منحصر به فرد روش فرافکن را حفظ کند، يک پروژه تحقيقي آغاز شد” (هولتزمن و همکاران، 1961، ص10). در اين پروژه مواد آزمون مخصوصاً به گونه اي طرح شده بود که همان متغيرهاي آزمون رورشاخ را استخراج کند، و در عين حال تعدادي از مشکلات جدي روان سنجي همراه با هر گونه کاربرد کمّي آزمون رورشاخ را تصحيح نمايد – مشکلاتي که از تنوع فراوان تعداد پاسخها از يک آزمودني به آزمودني ديگر ناشي مي شود.
صرف نظر از تعداد بسيار زياد لکه هاي جوهر که به روشهاي گوناگون ايجاد شده بود، هولتزمن و همکارانش دو شکل موازي تهيه کردند که هر يک از 45 کارت تشکيل شده بود. در بررسيهاي مقدماتي، کارتهاي محرک در مورد نمونه اي از افراد عادي (دانشجويان دانشگاه) و بيماران بيمارستان رواني اجرا شد. از دو ملاک عمده براي انتخاب نهايي لکه هاي محرک يکي اين بود که مي بايست حداکثر قدرت جداسازي دو گروه را داشته باشند، و ديگر اينکه در نمره گذاري مقولات مورد مطالعه داراي حداکثر پايايي باشند. اين مقوله ها بسياري از متغيرهاي رورشاخ سنتي را شامل مي شود از قبيل: (الف) مکان، (ب) تناسب شکل، (ج) رنگ، (د) تيرگي و (هـ) حرکت، که مبناي تعبير و تفسير شخصيت بر اساس زمينه هاي منطقي هستند. از اين رو، چون HIT در انتخاب نهايي محرک تا حدودي مبناي تجربي دارد، مانند رورشاخ، بهترين ابزار مبتني بر منطق شناخته شده است.
کارتهاي HIT يک به يک نشان داده مي شوند، و از فرد خواسته مي شود به هر يک از آنها يک پاسخ بدهد. بعد پاسخها بر حسب 22 متغير که براي هر يک از آنها با توجه به استقلال نسبي، پايايي نمره گذاري و قضاوت مربوط به درک شخصيت در نظر گرفته شده اند، نمره گذاري مي شوند. اين آزمون علاوه بر پنج متغير نمره گذاري ياد شده، متغيرهاي وضوح شکلي، فضا، اضطراب، تشخيص مرضي، بيان شفاهي و پنج مقوله مختلف محتوايي را نيز در بر مي گيرد. HIT مدعي امتيازات زير است:
1. ساده سازي عمل روان سنجي (تعداد پاسخهاي همه آزمودنيها يکسان است)
2. استقلال پاسخها (هر پاسخ به محرک متفاوتي داده مي شود)
3. بهره گيري از پژوهشهاي موجود رورشاخ به منظور گسترش خاصيت استنباط کنندگي ” 1 “. کارتها.
4. محاسبه پايايي از طريق همبستگي بين شکلهاي موازي آزمون.
هولتزمن و همکارانش (1961) درباره پايايي اين آزمون اطلاعات فراواني فراهم آوردند، و اين اطلاعات ثبات و پايايي رضايت بخشي را نشان داده است. در مورد پايين بودن نسبي پاياييهاي بازآزمايي يک استثنا يافت شد، به اين معني که در بعضي از آنها پايايي کمتر از 0/5 بود، حتي زماني که فاصله بين بازآزمايي يک هفته بود. از HIT اطلاعات هنجاريابي گسترده اي در مورد کودکان، بزرگسالان عادي و بيماران روان پزشکي در دسترس است (هولتزمن و همکاران، 1961). وجود همبستگي پايدار بين نمره هاي HIT و نمره هاي آزمون رورشاخ، گوياي اين است که متغيرهاي مشابهي توسط اين دو ابزار به کار گرفته شده است. از سوي ديگر، بين نمره هاي HIT و نمره پرسشنامه هاي کاغذ- مدادي يا درجه بندي رفتار آشکار همبستگي هاي اندکي گزارش شده است. اين يافته ها توسط هولتزمن و همکاران تشريح شده است، به طوري که مي توان اين واقعيت را استنباط کرد که متغيرهاي مهم شخصيتي و آسيب شناسي رواني، نه مستقيماً قابل مشاهده اند و نه به وسيله پرسشنامه ها قابل اندازه گيري.
بازنگريهاي جديدتري از کاربرد HIT با هم در آميخته اند. هيل ” 1 “. (1972) در کتابچه راهنماي مربوط به اين آزمون چنين مطرح کرده است که تعبير و تفسيري که تأکيد فراواني روي باورهاي سنتي با توجه به معني پاسخهاي فرافکن به عنوان يک فرايند خلاق داشته باشد، بهترين ديدگاه خواهد بود. بررسي آثار مربوط به اعتبار اين آزمون که توسط گمبل ” 2 “. (1972)، گونديک ” 3 “. (1985) و داش ” 4 “. (1985) صورت گرفت، درباره توانايي نسبي ارزشيابي شخصيت به وسيله اين آزمون استانداردهاي عملي بيشتري فراهم کرد. برخي از محققان در ارزيابي HIT به ويژه در مقايسه آن با رورشاخ به همين نتيجه رسيده اند. در نظر گرفتن اين آزمون به عنوان يک آزمون کاملاً متفاوتي که بايد بر حسب شايستگيهاي خودش مورد ارزيابي قرار گيرد، به نظر منطقي تر مي رسد.

 

 

 

 

author-avatar

درباره admin

مشاوره روانشناسی حضوری | مشاوره روانشناسی تلفنی | مشاوره آنلاین ۲۴ ساعته | مرکز مشاوره روانشناسی | مشاوره روانشناسی | مشاوره روانشناسی آنلاین | مشاوره روانشناسی تلفنی | مشاوره روانشناسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *