-
انواع مدل خانواده ها
– نظريه مدلهاي خانواده
مك كرداي واپستين (2009) سه مدل از رويكرد خانواده را مطرح ميكنند.
1-مدل رفتاري خانواده
تأكيد مدل رفتاري بر رفتارهاي تقويت كننده اعضاي خانواده از سوء مصرف كننده مواد است. مشاهده شده است كه اعضاي خانواده غالباً به طور ناخواسته، به شيوهاي عمل ميكنند كه مصرف مواد مورد حمايت قرار ميگيرد. براي مثال همسر سوء مصرف كننده مواد ممكن است مطيع بودن همسرش هنگام نوشيدن الكل يا مصرف مواد را، نسبت به زماني كه تندخو، بي ثبات و هوشيار است، ترجيح بدهد (مك كرادي و اپستين، 2009).
2-مدل سيستمهاي خانواده
مدل سيستمي خانواده بر نقشهاي به هم وابسته اعضاي خانواده تأكيد دارد. نقشهاي متغير- حتي نقشهاي به ظاهر منفي سوء مصرف كننده مواد غالباً از سوي خانواده با مقاومت مواجه ميشود، چون كه تغيير مُلزم سازگاري مجدد با ساير نقشهاي خانواده است. در خانوادههاي الكلي يا سوء مصرف كننده مواد، مرزها، الگوهاي روابط (زن، شوهر يا والد، كودك) اغلب در هم ريخته آشفته است است كه خود زمينهاي براي سوء مصرف مواد و يا تداوم آن ميباشد (مك كرادي و اپستين، 2009).
3-مدل بيماري خانواده
مدل بيماري خانواده اين واقعيت را نشان ميدهد كه نه تنها سوء مصرف كننده مواد، بلكه ساير اعضاي خانواده از اختلال رنج ميبرند. اعضاي خانواده و همينطور سوء مصرف كننده نيازمند درمان هستند، زيرا اختلال خانواده تا حدي سوء مصرف مواد را تداوم ميبخشد -
– تعريف عملكرد خانواده
يعني توانايي خانواده در هماهنگي با تغييرات ايجاد شده در طول حيات، حل تضادها و تعارضها، هماهنگي بين اعضاء و موفقيت در الگوهاي انضباطي، رعايت حد و مرز بين افراد، اجراي مقررات و اصول حاكم بر اين نهاد با هدف حفاظت از كل سيستم خانواده (پورتزهال و ديگران، نقل از شريفي، 1382) عملكرد خانواده تلاش مشتركي است براي برقراري و حفظ تعادلي در خانواده، خانواده داراي عملكرد يك منظومه باز است كه اعضاي خانواده به طور عاطفي به هم پيوستهاند ولي با اين وجود، براي گسترش هويت به خودي خود تشويق شدهاند.
فضاي چنين خانوادهاي مملو از عشق و پذيرش بدون قيد و شرط هر عضو خانواده است. در نتيجه اين عشق و پذيرش، خانواده ميتواند تعارض را تحمل كند و با ميل و رغبت، درخواست كمك اعضاء را وقتي نيازمند كمكاند اجابت كند (پيكرستان، 1389).
حال به تعريف عملكرد خانواده ميپردازيم:
1-همبستگي: اين مفهوم عبارت است از عدم وجود قيد و بندهاي محدود كننده ارتباط در خانواده و نزديكي عاطفي تجربه شده توسط اعضاي خانواده.
2-ابزار بيان خود (بيانگري): يعني توانايي فرد در ابراز آزادانه و باز احساسات، افكار و علايق خود در چارچوب خانواده.
3-تضاد و تعارض: يعني تضاد رقابت آميز يا اختلاف گونه بين افكار و منافع افراد ناموفق و در واقع نوعي تعامل بين اعضاي خانواده كه با عدم توافق و ضديت همراه است.
4-موقعيتهاي فرهنگي – عقلاني: اين بعد عبارت است از عادتهاي مطالعه عمومي در خانواده، شركت در فعاليتهاي فرهنگي، تعاملهاي عقلاني اعضاء با يكديگر و توجه به برنامههاي هنري و ادبي در خارج از خانواده.
5-موقعيتهاي سرگرمي- تفريحي: اين بعد اشاره دارد به وسعت و اندازه توجه و علاقه اعضاي خانواده به فعاليتهاي تفريحي مثل موسيقي و ورزش و تلاش براي موفقيت در آنها.
6-تأكيدات مذهبي: يعني ميزان باور و اعتقاد به ارزشهاي مذهبي در خانواده و انتقال و ترويج آنها و علاقه به شركت در مراسم عبادي و فعاليتهاي مذهبي.
7-سازماندهي: منظور از اين بعد عبارت است از ميزان تمايل اعضاي خانواده به حفظ انقباط در امور شخصي و خانوادگي و نگهداري وسايل منزل.
8-جامعهپذيري: يعني ميزان تمايل خانواده به برقرار نمودن ارتباط با محيط بيروني و گسترش تعاملهاي اجتماعي با ديگران و كسب رضايت از اين ارتباط.
9-منبع كنترل بيروني: اين بعد اشاره به اين مفهوم دارد كه اعضاي خانواده معتقدند به اينكه هرچه برايشان اتفاق ميافتد خارج از كنترل آنها و ناشي از عوامل بيروني است. در واقع اعضاي خانواده به حكومت تقدير بر خانواده اعتقاد دارند.
10-آرمان خانوادگي: منظور از اين بعد عبارت است از حد و اندازه فخر و مباهات فرد به خانوادهاش الگوي تصوري او از خانوادهاي كه در آن زندگي ميكند.
11-گسستگي: يعني فقدان پيوند و ارتباط نزديك بين افراد با وجود حدود و ثغور غيرقابل انعطاف به گونهاي كه قادر به درخواست كمك از يكديگر نبوده و احساس تعلق و صميميت نسبت به يكديگر ندارند.
12-سبك خانواده آزادمنش: عبارت است از خانوادههايي كه برخورد از آزادي معقول همراه با احترام متقابل و وجود ضوابط تضمين كننده بقاء خانواده باشد و تمام اعضاء در تصميمگيريها شركت فعال داشته باشند.
13-سبك خانواده بي قيد و بند: يعني خانوادههايي كه فاقد قوانين و مقررات معقول و با ثبات بوده به گونهاي كه افراد در حفظ اين قوانين با شكست مواجه شده و در حالت سردرگمي و ابهام به سر ميبرند.
14-سبك خانواده مستبد: يعني وجود استبداد و قدرت مطلق در خانواده كه تغيير، شكست و نقض قواعد و تصميمگيريها صرفاً در دست والدين ميباشد.
15-بهم تنيدگي: منظور از اين بعد به عنوان يكي از ابعاد عملكرد خانواده يعني نزديكي بيش از حد اعضاء و درگيري تنگاتنگ زير منظومهها در خانواده به گونهاي كه حد و مرزها مشخص نبوده و فرد از استقلال لازم برخوردار نيست (ثنايي، 1382).
-
مدلهاي ارزيابي خانواده
در اين قسمت با عنايت به موارد فوق به تعدادي از مدلهاي ارزيابي خانواده مانند؛ 1-مدل مك مستر 2-مدل ساختي (ساختاري) 3-مدل چند مختصاتي السون و 4-مدل بيورز نيز مبتني بر تحقيق پيرامون ارزيابي خانواده ميباشد، اشاره ميشود؛
1-مدل مك مستر
اين مدل ساخت، سازمان و الگوي تعاملي خانواده و زوجهاي دو نفري را توصيف ميكند.
2-مدل ساختاري ارزيابي خانواده
رويكرد ساختاري در ارزيابي و درمان خانواده ها اساساً توسط سالوادر ميتوچين و همكارانش در كلينيك راهنمايي كودك واقع در فيلادلفيا در دهه 1980 شكل گرفت. اين رويكرد در كتبي مثل خانواده و خانواده درماني (ميتوچين، 2001) و فنون خانواده درماني (ميتوچين و فيشمن، 2009) و خانواده درماني (گلدنبرگ و گلدنبرگ، 2004) توضيح داده شده است.
متخصصان اين رويكرد با در نظر گرفتن 6 جنبه فوق سعي ميكنند با ورود به تعاملات خانواده ساختار آن را تجزيه نمايند و به ارزيابي عملكرد خانواده بپردازند.
براي ارزيابي عملكرد خانواده توجه به 6 جنبه؛ 1-ساختار خانواده 2-انعطافپذيري 3-همسازي 4-حل مسئله 5-مراحل رشد خانواده 6-روشهايي كه از طرف خانواده براي تعيين علايم بيماري مورد استفاده قرار ميگيرد.
3-مدل چند وجهي السون
السون و همكارانش در 1979 و 1983 يك الگوي چند مختصاتي براي فهم سنجش خانواده توصيف كردند. اين الگو بر اساس مختصات ميان فردي كه به نوعي طبقهبندي مدور از ويژگي عمومي شخصيت كه از طريق مطالعات تحليلي بدست آمده بنا شده است.
السون و همكارانش پس از مرور فشرده متون دو جنبه رفتار خانواده يعني انسجام و انطباقپذيري را كه به عنوان پايهاي براي فهم فرايند خانواده ميدانستند تشخيص داده (اسپرالكل- السن، 2003 به نقل از كارلسن، 2009، ص 84).
4-مدل بيورز
اين الگو در مقايسه و انتقاد به مدل چند مختصاتي السن در سال 1981 توسط بيورز ارائه شده مدل مورد نظر داراي دو محور است كه يكي مربوط به كيفيت سبك تعامل خانواده است و تحت عنوان گرايش به مركز و سازمان يافتگي از آن نام برده ميشود و ديگري با عنوان گريز از مركز طبقهبندي ميشود.
اعضاي خانوادههاي گريزان از مركز با فاصله گرفتن از درون خانواده به رضايت خاطر ميرسند و اعضاي خانواده متمايل به مركز يا به هم پيوسته چنين فرض ميكنند كه بيرون خانواده نميتواند منجر به رضايت خاطر آنان شود (كارلسن و همكاران، 2009).
-
ريشه تاريخی در مورد نوجوانی
– ريشه موضوع نوجوانی و بحران هويت ناشی از آن را شايد بتواند در اساطير و فرهنگ باستانی ملل گوناگون يافت.
به عنوان نمونه در اسطوره های مذهبی آدم و حوا به عنوان اولين انسانها پس از عصيان از بهشت رانده می شوند و هويت فرشته گون آنها که مظهر پاکی و عبوديت است به هويتی بشری که معجونی از صواب و گناه است تبديل می شود. شيطان نيز پس از عصيان از دسته الهی مبنی بر سجده بر آدم و به دليل غرور ناشی از عبادت بسيار به زمين رانده شده و هويتی کاملاً مغاير هويت قبلی تغيير پيدا می کند.(شريعتی، 1354)
در دوره های بعدی فرهنگ و زندگی بشری جريانات مشخص تری را از وجود نوجوانی و بحران های آن در فاصله دوره کودکی و جوانی به چشم می خورد. به عنوان نمونه در کشور روم باستان پلوتارچ از اهميت تعليم و تربيت نوجوانان و لزوم واگذاری مسئوليت به آنها برای تاثير بهتر در دوره جوانی و اين موضوع می تواند بيانگر اين امر باشد که در کشورهای باستانی و اساطيری نيز اصولاً موضوع نوجوانی وجود داشته و مورد توجه بوده است(مولر، 1367)
در قرن هجدهم ژان ژاک روسو فرانسوی در کتب معروف خود وقايعی دقیق که از 12 تا 15 سالگی فرد روی می دهد شرح داده و دوران فوق را دوران «سن عقلی» ناميده است.
همچنين يستازی مربی معروف سوئيسی در اواخر همين قرن با نوشته های خود اين عقايد به وجود آورد که ظرفيت درک و مهارت نويسی نوجوانان بيش از مقداری است که قبلاً تصور می شده است (مولر، 1367)
در همين قرن فروبل پس از سالها بررسی در مورد تعليم و تربيت نوجوانان مجله معروف خود را اظهار نمود که والدين بايد در عصر فرزندان خود زندگی کنند نه اينکه فرزندان را مجبور کنند در عصر آنها زندگی کنند(مولر 1367)
در قرن نوزدهم هربارت در نوشته های خود تاکيد کرد که سنين 10 تا 17 سالگی از مهمترين دوره های زندگی هر فرد است که در آن قابليت يادگيری به حد اعلای خود میرسد و اين موضوع را با دلايل و شواهد و تجربه های خود به طور مفصل مورد بررسی قرار دارد. افکار و نوشته های روبل هربارت در افکار استانلی در اواخر قرن نوزدهم درباره نوجوانی تاثير داشته است.
در سال 1381 ، در اولين بررسی آماری در مورد نوجوانان رابرتن انگليسی در مطالعات خود ظهور علائم بلوغ و بحران های ناشی از آن را بر روی 200 دختر نوجوان تشريح نموده. به عقيده وی دوره بلوغ از 11 تا 20 سالگی متغير است و در اين دوره بحرانهایی در روحيات فرد رخ می دهد. همچنين رابرتن اولين کسی بود که بر خلاف عقايد رايج و بر مبنای آن اظهار نمود که آب و هوا در تشريح بلوغ مسائل روانی و جسمی آن تاثير می گذارد اين موضوع بعدها به وسيله تحقيقات ميلز تائيد و تکميل گرديد.
در سال 1891 بر نهايم ولانکستر در تحقيقات خود با استفاده از پرسشنامه و خاطرات ثبت شده نوجوانان مطالعاتی را در زمينه مشکلات نوجوانی انجام داده و برای اولين بار به طور رسمی اعلام نمود که: والدين و مربيان بايد از روانشناسی نوجوانی و بحران های آن ، اطلاع داشته و موسساتی برای آموزش اين امر داير گرديد. اين پژوهشها به ويژه در کشورهای توسعه يافته مورد توجه واقع گرديد و تاکنون هم در مسائل کاربردی و عملی برای نوجوانان در آن کشورها می باشد.
همچنين در قرن نوزدهم در حيطه نظری، دانشمندان بزرگی چون داروين و اسپنسر تکامل انسان از کودکی تا بزرگسالی را به شکل الگوی پپيش ساخته پيشنهاد نمودند ولی توجهی به فرهنگ و محيط و اثرات آن بر فرد که موضوع بحران هويت را هم به طور عمده شامل می شود نداشتند. (اسماعيلی ، 1375)
داروين و اسپنسر معتقد بودند ريشه و تکامل ويژگیهای ذهنی و رفتاری نوجوانان غير قابل اجتناب است و کودک و نوجوان بايد مراحلی را طی کنند تا به بزرگسالی برسند و اين امر اجباری و يکسان بوده و حتماً بايد طی شود.
-
رشد جسمانی و جنبی
-: رشد و نمو جسمانی در نوجوانی با رشد جهشی در اوایل نوجوانی شروع میشود. دیگر تغییرات جسمانی و روانشناختی که در طی این زمان روی میدهد سبب میشود تا کودکان از نظر شکل بدنی، صفات، نیروندی و کارکرد، مشابه بزرگسالانی شوند. تفاوتهای بین دو جنس از شکل و دیگر صفات بدنی در این زمان آشکارتر است. برخی تفاوتهای جنبی، نظیر تفاوت در نیروندی و هماهنگی بدنی، احتمالاً تا حدی به علت انتظارات اجتماعی متفاوت برای دو جنس است. بلوغ، نشان دهندۀ آغاز نوجوانی است -
رشد هوشی و شناختی
رشد هوشی تا اواخر نوجوانی و اوایل بزرگسالی ادامه مییابد و به نقطۀ اوج خود میرسد. همچنین بهرۀ هوشی در طول زندگی ثابت نمیماند. پیاژه فرآیند رشد تفکر را به چهار مرحله تقسیم میکند. نوجوانی با پیدایش تفکر صوری، یعنی آخرین مرحلۀ رشد شناختی، متقارن است تفکر منطقی در مورد عقاید و مفاهیم انتزاعی در این مرحله شروع میشود. تفاوتهای جنبی در هوش دیده شده است -
اجتماعی شدن و رشد شخصیت
اجتماعی شدن به فرآیند پیچیدۀ یادگیری، انطباق و سازگاری یک عضو با یک جامعۀ خاص اشاره دارد. فرآیند اجتماعی شدن در نوجوانان اهمیت خاصی دارد، زیرا آنها در حال بلوغ جسمانی، هوشی و هیجانیاند و لذا قادر به فراگیری مهارتهایی هستند که آنها را برای پذیرش نقشهای بزرگسالانی در جامعه مهیا میکند. بیشتر این رشد در حوزۀ شخصیت روی میدهد. ماهیت دورۀ نوجوانی تحتتأثیر پیوستگی بین نقشهای کودکان و بزرگسالان، سرعت تغییرات اجتماعی و پیچیدگی یک فرهنگ خاص است. لوین دورۀ نوجوانی را به یک «زندگی برزخی و حاشیهای» تشبیه میکند، چرا که فرد نه کودک است و نه بزرگسال. برخی عوامل اجتماعیکننده که در دورۀ نوجوانی مهم هستند، عبارتند از: والدین، همسالان، رسانههای گروهی، مدرسه و مذهب. بسته به ماهیت تعامل بین این عوامل و نوجوانان، رشد ممکن است تقویت یا بازداری شود. برخی از تحولات مهمی که در طی نوجوانی در شخصیت روی میدهند عبارتند از: تغییر در مفهوم خود، عزت نفس و هویت، بلوغ هیجانی و تغییر در علایق -
نوجوانی، هویت و اهمیت آن
بی شک می توان مرحله ی را به عنوان آستانه ی شکل گیری شخصیت فردی از مهمترین مراحل رشد شخصیت دانست.مرحله ای که چه در حیطه ی تجربی و چه در حیطه ی نظری نقطه ای اوجی اساسی برای فرد به حساب می آید .زیرا در همین دوره است که مانند مرحله ای آئینه ای دوران کودکی ،فرد به آگاهی ضروری می رسد که به شناخت وی نسبت به موقعیت اش در جهان اطراف منتج می گردد.علم روان شناسی این شناخت را در اصطلاح هویت یابی2مورد مطالعه قرار می دهد؛اصطلاحی که به مرور یکی از سر فصل های کلان را در علم روان شناسی در بر گرفته است.بدین ترتیب هویت یابی و نوجوانی توانسته اند دو گانه ایی پایدار را در مباحث نظری روان شناسی به خود اختصاص دهند.
واژه ی نوجوانی (معدل واژه ای Adolescence) همان طور که از خاستگاهش3بر می آید به معنای «رشد کردن به سوی رسش» است و مفاهیمی مانند بلوغ و رسش عاطفی،اجتماعی،ذهنی و اخلاقی را در بر می گیرد.دوره ی نوجوانی مرحله ی پیچیده ای از رشد انسان است.که در طی آن نوجوانان،بلوغی4را تجربه می کنند که بر رشد جسمانی،فیزیثولوژیکی و روان شناختی آنان تأثیر می گذارد،تغییرات قابل ملاحظه ای در مفهومی «خود»5صورت می گیرد،«بحران هویت»6را تجربه می کنند،مسائل و مشکلات عاطفی آن ها افزایش مییابد از نظر هوشی به مرحله ی تفکر انتزاعی می رسند و ارتباط آن ها با گروه های همسالان افزایش می یابد (بیانگرد،1384).
پدیده ی نوجوانی ،با این پرسش اساسی همراه است که نوجوان از خود می پرسد:«من کیستم »؟پاسخ این پرسش اساسی که چند سال ادامه خواهد یافت منجر به آگاهی و شناختی حیاتی می شود (هویت یابی).در این دوره انسان با انرژی و حساسیت در برابر باز تاب های محیط و مسئولیت پذیری فردی به دنبال کسب هویت است و باید نقطه اتکابی برای پیوند خود،یا جنس متفاوت و ارزش های فرهنگی و اجتماعی اطراف بیابد(شفرز7،ترجمه ی راسخ،1383).در واقع مشکل وی این است که چه می شود که هیچ فردی نه مانند کسی می شود که قبل از او در این جهان می زیسته و نه مانند کسی خواهد شد که پس از او به این جهان خواهد آمد.نوجوانی که با این پرسش اساسی روبرو است،می داند که به زودی باید مسئولیت زندگی خویش را به عهده بگیرد و از خود می پرسد:باید چگونه زندگی کنم؟چه حرفه ای را انتخاب کنم؟در ارتباط با جنس مخالف و زندگی عادی چه خواهم کرد؟باید با کدام باورها و ارزش ها زندگی کنم؟پاسخ به این پرسش ها آسان نیست و با مقداری تشویش همراه است (لطف آبادی،1384).
«برک»8در سال 2002دوره ی نوجوانی را به سه دوره ی متمایز تقسیم می نماید:
1.اوایل نوجوانی:این دوره 11تا 14سالگی را شامل می شود و در ان فرد از نظر جنسی به رسشض می رسد و سرعت رشد جسمانی زیاد است.
2.اواسط نوجوانی:این دوره 14تا18سالگی را شامل می شود و در ان تغییرات بلوغی کامل می شود
3.اواخر نوجوانی:این دوره 18تا 21سالگی را شامل می شود و در آن فرد نه تنها از نظر ظواهر بلکه از نظر پذیرش نقش های بزرگ سالان وضعیتی مشابه آنان پیدا می کند (شهر آوری،1383).
در طول این سه دوره (از 11سالگی تا 21سالگی )نوجوان همواره حول محور هویت یابی،از سر در گمی هویت به دست یابی هویت واز بحران زدگی به ثبات و آرامش در سیلان و تعلیق است.لازم به ذکر است.اگر چه رشد هویت در مراحل انتهایی نوجوانی ایجاد می شود،اما در طول دوره ی زندگی هم چنان ادامه می یابد (مک کینون9و مارسیا10،2002).
این دوره به دودلیل مهم ترین مرحله در تئوری رشد محسوب می شود:
1.دوره ای گذرا بین دوره ی کودکی و بزرگ سالی است.
2.این زمان یک دوره ی ساختار شخصیتی است مثل «هویت»که به ساختار های قبلی «من»،«خود»و «فراخود»اضافه می شود.{بنابراین در طول دوره ی نوجوانی اصول و نقشه های کوچکی باید دوباره فرمول بندی شود و نوجوانی اولین دوره ای است که در آن همه اجزای لازم برای ساختار شخصیت وجود دارد؛مانند:رشد جنسی:فیزیکی،شناختی و رشد همه ی اصول اخلاقی (مارسیا،2002).}یکی از مهم ترین تئوری های رشد متعلق به اریکسون11است.اریکسون یکی از روان کاوانی است که معمولاًبه «روان شناس خود»معروفند.روان شناسان خود برای فعالیت و کارکرد«EJo»که در فارسی به «خود »ترجمه شده است،اهمیت زیادی قائل اند .اریکسون دوره ی رشد انسان را به هشت مرحله تقسیم می کند که مرحله ی پنجم آن نوجوانی است و بحران اصلی این دوره را «هویتدر برابر سر در گمی نقش می داند {مفهوم هویت در حوزه ی روان شناسی اولین بار توسط این روان شناس مورد بحث قرار گرفت.از جمله خصوصیات بارز نظریه ی اریکسون توجه به حساسیت و اهمیت «هویت خود»در انسان است (شاملو،1382).از نظر اریکسون حل بهینه ی این بحران،هویت معنا دار فردی را ایجاد می کند و احساس «این همانی»4و «پیوستگی»را در شخص بوجود می آورد این امر دستاوردی است مهم که با آن شخص نوجوان گامی ارزشمند به سوی تبدیل شدن به فردی ثمر بخش و خشنود بر می دارد اریکسون معتقد است برای این انسجام بخشی فرد پیش از این که مسئو لیت های زندگی بزرگ سالی را بپذیرد به یک دوره برای تأمل و تفکر نیاز دارد که اگر صورت نگیرد نوجوان نمی تواند هویتی منسجم و یک پارچه پیدا کند و در نتیجه نمی تواند به شغل و مسلکی دست یابد و وارد اجتماع بشود -
مبانی نظری بحران هویت
همان طوری که گفته شد مفهوم «هویت» از مفاهیم اساسی و در عین حال بسیار پیچیده است. این مفهوم در دو سطح فردی و جمعی می تواند تغییر و تفسیر شود از یک نظر ، مفهوم هویت را می توان در قالب نظریه های روانشناختی سیاسی همانند نظریات “اریک فروم ” بررسی کرد و از سوی دیگر این مفهوم در آراء و اندیشه های جامعه شناختی افرادی چون ” هانا آرنت ” و ” امپل دورکهایم ” منعکس است. در سطحی دیگر از این مبحث ” هویت ” و “بحران هویت ” در چارچوب نظریه های توسعه سیاسی و تأسیس کشور های ملی و فرآیند ” ملت سازی ” مطرح می کردند.
اهمیت دوره ی نوجوانی در طول رشد شخصیت فردی بارز و مسلم است از سوی دیگر اهمیت نقش هویت یابی در این دوره به عنوان اساسی ترین اصل،غیر قابل انکار می نماید .در تایید هویت یابی می توان موضوع هویت را از این منظر نگریست که ایا اهمیت ان در حدی هست که بتوان به عنوان یک نیاز اساسی بدان پرداخت؟از یک فروم5،جامعه شناس و روان کاو آلمانی معتقد است فرق انسان و حیوان ابتدا در نیازهای اختصاصی اوست؛از این رو شناخت او بدن آشنایی به این نیازها میسر نخواهد بود این نیازها از نظر فروم به قرار زیر است:
نیاز به تعالی،وابستگی،هویت،رجوع به اصل و وسایل راهیابی.او می گوید:«هر انسانی تمایل دارد تا هویت خاصی داشته باشد از این رو می کوشد که خویشتن را دریابد و بشناسد در عین حال می خواهد فردی ممتاز باشد و برای رسیدن به این مقام خود را به شخص یا گروهی از اشخاص نسبتاً ممتاز مرتبط می کند و یا به اصطلاح،خویشتن را با آن ها همانند می سازد تا به واسطه ی امتیاز شخصی که آن فرد یا آن گروه ها دارند تا حدی صاحب تشخیص و امتیاز گردد »در حقیقت منظور فروم این است (شرقی،1381)،که هر انسانی به احساس خاص و منحصر به فرد بودن نیاز دارد از این روست که احزار هویت در دوران نوجوانی ضرورتی اساسی به حساب می آید.«انسان باید خود را بشناسد»جمله ای معروف از سقراط که بیانگر زمینه های تاریخی –فلسفی مقوله هویت است.مواجهه با چنین جمله ای در یونان باستان گویای مسائل مهمی است.اولین نکته ای که این جمله را روشن می نماید حیات فرا تاریخی مفهومی مانند هویت است.که به علت ماهیت مستقل آن از زمان و تاریخ،توانسته است دارای وجودی مستمر در اعصار باشد.«هویت یعنی حقیقت شی یا شخصی که مشتمل بر صفات جوهری او باشد»هویت در لغت به معنای شخصیت،ذات هستی وجود و منسوب به «هو»است.
از نظر لغوی واژه ی هویت به دو معنای ظاهراًمتناقض بکار می رود:
1-همسانی و یک نواختی متلق
2-تمایز.اگر چه این دو معنا متضادند ولی به دو جنبه ی اصلی هویت-جنبه ی اجتماعی و جنبه ی شخصی و فردی-معطوف هستند بیشتر روانشناسان و نظریه پردازان شخصیت پیش از اریکسون؛هویت را در ابتدا امری فردی و شخصی می دانستند (هر چند ایشان هویت اجتماعی را هم انکار نمی کردند)از دیدگاه این نظریه پردازان هویت،احساس تمایز،تداوم و استقلال شخصی نامیده می شد -
نظریه مارسیا
پس از اریکسون مارسیا در 1996مطرح عقلانی کردن شکل گیری هویت اریکسون را از طریق فرآیند مصاحبه قابل بهره بر داری نمود.این فرآیند بر دو چیز متمرکز بود:
1:بحرانی که در آن فرد،امکانات و انتخاب های دیگر را کشف کند.
2.تعهدی که در آن ا فراد یک هویت بخصوص را سرمایه گذاری می کنند(هانسبرگر18و همکاران،2001).وی با انطباق بر دو معیار «کاوش گری»19و «تعهد»20و با سه حوزه عملکرد کلی یعنی شغل،ایدئولوژی و ارزش های بین شخصی روشی را برای سنجش «منزلت های هویتی من»21به وجود اورد.مارسیا منزلت های هویتی را این طور نام گذاری کرد:هویت دنباله رو 22،هویت سر در گم23،هویت بحران زده24و هویت یافتگی.25افراد«هویت یافته » بحران اکتشاف هستند ولی تعهدی از آن برایشان حاصل نشده است.فرد دارای «هویت دنباله رو»به هویتی متعهد است که حاصل تجربه ی بحران ها و اکتشاف همراه آن نیست و همواره در پی الگویی ست و نهایتاًافراد دارای «هویت سر در گم»که تعهدات مستحکم هویتی ندارند و به گونه ای فعال در کشف و درک چنین تعهداتی نیستند.به این ترتیب از میان این چهار منزلت هویتی،منزلت های سر در گم و دنباله رو در کمترین سطح توسعه یافتگی قرار دارند.و نسبتاً نا بالغ اند بحران زده شرایط میانه ای دارد و نشانگر حرکت هایی به سمت منزلت های پخته تری مانند هویت یافتگی است(هانسبرگر و همکاران 2001).
2-2-4-5- نظریۀ کلمان دربارۀ بحران:
در نظریۀ کلمان که اساساً آماری است و با تحلیلهای ترستون مشابهت دارد، هر یک از مسائل نوجوانی (مانند سازگاری با تغییرات بدنی، تعارض با اولیا T تشویق ناشی از مقابله و جذب شدن در گروه همسن و جزا اینها) در یک سن تقویمی خاص به حداکثر یا به اوج تنش خود میرسد که این سن، هم برحسب مسائل گوناگون نوجوانی، متفاوت و تغییرپذیر است. با این حال تفاوتهای افراد در «اوج تنش» براساس «حد متوسط» سن (یعنی سنی که یک مسئله خاص با فراوانی بیشتر در یک گروه دیده میشود) قرار دارد. از این رو، هرگاه برای فرد یا افرادی، سن اوج تنش برای چند مسئله هم زمان باشد، برای آن فرد یا افراد، سازگاری یافتن مشکلتر میشود و دچار بحران میشود. به بیان دیگر « بحران بلوغ» ناشی از تداخل زمانی چندین مسئله و در پی آن لزوم چندین سازگاری است که با هم ظاهر میشوند و به همان نسبت سازگاری نهایی را دچار مشکل میسازند در حالی که وقتی مشکلات پیدرپی ظاهر شوند، یعنی سن اوج آنها با یکدیگر تداخل نداشته باشد، نوجوانان خیلی آرامتر میتواند خود را با وضع جدیدش، یعنی مسائل خاص در زمانهای گوناگون، سازگار سازد و یا به بیان دیگر مغروق در تعارضهای متعدد و تلاشهای سازگاری جویانه نشود