کنترل پرخاشگری
روانشناسی فروید ، کلیه اعمال ادمی را با دو غریزه مرگ و زندگی تحلیل میکند و می گوید غریزه مرگ باید به شکلی تخلیه شود یا به بیرون به صورت پرخاشگری و دگر کنشی و یا به درون به صورت اعمال خود تخریبی و خود کشی.به همین دلیل است که نمی توان پرخاشگری را به کلی ریشه کن کرد ، حداکثر کاری که میتوان کرد(پالایش) ان است، یعنی هدایت کارمایه این انرژی در جهتی که مورد قبول اجتماع و به سود ان باشد، مثل مسابقات ورزشی ، فعالیت های سیاسی و رقابت های سالم. به تعبیر فروید برای پالایش روانی و کنترل پرخاشگری راه حل هایی وجود دارد.(معینی، 1379)
الف) صرف نیرو در فعالیت های بدنی از قبیل بازی های ورزشی ، جست و خیز
ب ) اشتغال به پرخاشگری خیالی و غیره مخرب
ج ) اعمال پرخاشگرانه مستقیم ، حمله به ناکام کننده، ناراحت کردن او و ناسزا گفتن
د ) دوری جستن از موقعیت های پرخاشگری
ح ) برای رهایی از تنش های روانی ، بزرگسالان باید فرصت هایی بدست اورند تا مانند کودکان رفتار کنند (بازگشت به زمان کودکی).(معینی، 1379)
بسیاری از پژوهش های انجام شده بیانگر آن است که نوجوانان و جوانانی که پرخاشگر هستند در دوره کودکی از طرف والدین خود مورد پرخاشگری زیادی قرار گرفته اند
تعریف و بیان موضوع به طور کلی، روان شناسان در مورد تعریف پرخاشگری با هم توافق ندارند. موضوع اصلی آن ها این است که آیا پرخاشگری را باید بر اساس پی آمدهای قابل مشاهده تعریف کرد، یا بر اساس اهداف کسی که پرخاشگری را از خود بروز می دهد(اکبری، 1385: 189).
روان شناسان اجتماعی نیز اگر چه پرخاشگری را به صورت «آسیب رسانی عمدی»تعریف می کنند، اما آن ها می دانند تعیین این که آیا عملی که باعث آسیب وارد شدن به دیگری شده است از روی قصد و عمل بوده یا نه، کاری بسیار دشوار است(بارون و همکاران، 1388: 619).
به هر حال، در لغت نامه فارسی، پرخاشگری به معنای «ستیزه جویی» آمده است. اتکینسون معتقد است که: «پرخاشگری رفتاری است که قصد آن، صدمه زدن جسمانی و زبانی به فرد دیگر و نابود کردن دارایی اوست».
باندورا نیز پرخاشگری را رفتاری می دانست که از نظر اجتماعی مخرب و صدمه زننده است و ارونسون در این خصو می گوید: پرخاشگری از ویژگی های فطری و غریزی است و انسان، حیوانی پرخاشگر و ستیزه جو می باشد» (شکاری، 1383: 90). اما بهترین و جامع ترین تعریفی که از پرخاشگری ارائه شده، تعریف براون(BROWN) است. از نظر او «هر عمل و رفتاری که به طور مستقیم در جهت هدفی و به منظور آزار و اذیّت رساندن به دیگران که مایل نیستند مورد آزار و اذیت قرار گیرند اعمال شود» پرخاشگری نامیده می شود (صادقی و مشکبید حقیقی، 1385 :31).
پرخاشگری به منزله مفهومی کلی تر از تهاجم(INCURSION) به ندرت موضوع بررسی های جامع در روان شناسی یا در بخشی از آن یعنی روان تحلیل گری واقع شده و به طور کلی به نحو چشمگیری جای آن در فهرست مجموعه های مربوط به تحول کودک خالی است.
کمیابی بررسی های مربوط به این موضوع، چند دلیل دارد. عمده ترین دلیل آن بی تردید مربوط به این امر است که تحول پرخاشگری یا کینه، مانند تحول لیبیدو یا عشق نیست و برخلاف آن چه بر مبنای الفاظ به ذهن متبادر می شود، در این زوج های متضاد، مفاهیم قرینه یکدیگر نیستند. چرا که در واقع آن چه در جریان تحول تغییر می کند و متحول می شود، پرخاشگری به خودی خود نیست؛ بلکه مهار کردن و ظرفیت هدایت آن به راه های اجتماعی قابل قبول است. به عبارت دیگر، چیزی که تغییر شکل می دهد، «من» است.
دلیل دیگر نیز مربوط به تردیدهایی است که در سطح نظری بین روان تحلیلگران، روان شناسان و رفتار گرایان وجود دارد (دادستان، 1386 :68). در مجموع می توان گفت پرخاشگری یک نوع مکانیسم روانی است که در آن، فرد به طور ناخودآگاه فشارهای ناشی از محرومیت ها و ناکامی های خود را به صورت واکنش هایی چون: حمله، تجاوز، رفتار کینه توزانه و پرخاشگرانه نشان می دهد و تنها در صورتی که این رفتارها تحت کنترل قرار گیرند، حرکت رشد، طبیعی و مطلوب خواهد شد(اکبری، 1385: 191-189).
البته باید به این واقعیت اعتراف کرد که پرخاشگری بخش مشترکی از زندگی اجتماعی است، زیرا کم تر کسی را می توان یافت که با بیان های تند و انتقادهای شدید به دیگران آزار نرسانده باشد یا در هنگام خشم، رفتار خشن انجام نداده باشد. هم چنین ممکن است فردی برای تلافی از دشمن منتظر فرصت مناسبی باشد تا کینه خود را خالی کند.
الف) صرف نیرو در فعالیت های بدنی از قبیل بازی های ورزشی ، جست و خیز
ب ) اشتغال به پرخاشگری خیالی و غیره مخرب
ج ) اعمال پرخاشگرانه مستقیم ، حمله به ناکام کننده، ناراحت کردن او و ناسزا گفتن
د ) دوری جستن از موقعیت های پرخاشگری
ح ) برای رهایی از تنش های روانی ، بزرگسالان باید فرصت هایی بدست اورند تا مانند کودکان رفتار کنند (بازگشت به زمان کودکی).(معینی، 1379)
بسیاری از پژوهش های انجام شده بیانگر آن است که نوجوانان و جوانانی که پرخاشگر هستند در دوره کودکی از طرف والدین خود مورد پرخاشگری زیادی قرار گرفته اند
تعریف و بیان موضوع به طور کلی، روان شناسان در مورد تعریف پرخاشگری با هم توافق ندارند. موضوع اصلی آن ها این است که آیا پرخاشگری را باید بر اساس پی آمدهای قابل مشاهده تعریف کرد، یا بر اساس اهداف کسی که پرخاشگری را از خود بروز می دهد(اکبری، 1385: 189).
روان شناسان اجتماعی نیز اگر چه پرخاشگری را به صورت «آسیب رسانی عمدی»تعریف می کنند، اما آن ها می دانند تعیین این که آیا عملی که باعث آسیب وارد شدن به دیگری شده است از روی قصد و عمل بوده یا نه، کاری بسیار دشوار است(بارون و همکاران، 1388: 619).
به هر حال، در لغت نامه فارسی، پرخاشگری به معنای «ستیزه جویی» آمده است. اتکینسون معتقد است که: «پرخاشگری رفتاری است که قصد آن، صدمه زدن جسمانی و زبانی به فرد دیگر و نابود کردن دارایی اوست».
باندورا نیز پرخاشگری را رفتاری می دانست که از نظر اجتماعی مخرب و صدمه زننده است و ارونسون در این خصو می گوید: پرخاشگری از ویژگی های فطری و غریزی است و انسان، حیوانی پرخاشگر و ستیزه جو می باشد» (شکاری، 1383: 90). اما بهترین و جامع ترین تعریفی که از پرخاشگری ارائه شده، تعریف براون(BROWN) است. از نظر او «هر عمل و رفتاری که به طور مستقیم در جهت هدفی و به منظور آزار و اذیّت رساندن به دیگران که مایل نیستند مورد آزار و اذیت قرار گیرند اعمال شود» پرخاشگری نامیده می شود (صادقی و مشکبید حقیقی، 1385 :31).
پرخاشگری به منزله مفهومی کلی تر از تهاجم(INCURSION) به ندرت موضوع بررسی های جامع در روان شناسی یا در بخشی از آن یعنی روان تحلیل گری واقع شده و به طور کلی به نحو چشمگیری جای آن در فهرست مجموعه های مربوط به تحول کودک خالی است.
کمیابی بررسی های مربوط به این موضوع، چند دلیل دارد. عمده ترین دلیل آن بی تردید مربوط به این امر است که تحول پرخاشگری یا کینه، مانند تحول لیبیدو یا عشق نیست و برخلاف آن چه بر مبنای الفاظ به ذهن متبادر می شود، در این زوج های متضاد، مفاهیم قرینه یکدیگر نیستند. چرا که در واقع آن چه در جریان تحول تغییر می کند و متحول می شود، پرخاشگری به خودی خود نیست؛ بلکه مهار کردن و ظرفیت هدایت آن به راه های اجتماعی قابل قبول است. به عبارت دیگر، چیزی که تغییر شکل می دهد، «من» است.
دلیل دیگر نیز مربوط به تردیدهایی است که در سطح نظری بین روان تحلیلگران، روان شناسان و رفتار گرایان وجود دارد (دادستان، 1386 :68). در مجموع می توان گفت پرخاشگری یک نوع مکانیسم روانی است که در آن، فرد به طور ناخودآگاه فشارهای ناشی از محرومیت ها و ناکامی های خود را به صورت واکنش هایی چون: حمله، تجاوز، رفتار کینه توزانه و پرخاشگرانه نشان می دهد و تنها در صورتی که این رفتارها تحت کنترل قرار گیرند، حرکت رشد، طبیعی و مطلوب خواهد شد(اکبری، 1385: 191-189).
البته باید به این واقعیت اعتراف کرد که پرخاشگری بخش مشترکی از زندگی اجتماعی است، زیرا کم تر کسی را می توان یافت که با بیان های تند و انتقادهای شدید به دیگران آزار نرسانده باشد یا در هنگام خشم، رفتار خشن انجام نداده باشد. هم چنین ممکن است فردی برای تلافی از دشمن منتظر فرصت مناسبی باشد تا کینه خود را خالی کند.