شیوههای فرزندپروری
– : پدر و مادر اولین کسانی هستند که زیربنای شخصیت سالم یک نوجوان را بنا مینهند. معمولاً والدین، نوجوان خود را به صورت کودک مینگرند؛ مثل این که گذشت زمان تغییری در وی نداده است. عدم درک نوجوانان باعث کشمکش بین آنها و والدین میشود. نوجوانان به خود حق میدهند که در مسائل مربوط به خانه اظهارنظر کنند و افکار و عقاید و اعمال اعضا خانواده را مورد سؤال قرار دهند و نوجوان آن کودک سر به راه قبلی نیست و در مقابل تحکم و دستورات والدین مقاومت میکند (احدی، 1383). از جمله خصوصیات دوره نوجوانی مخالفت است؛ نوجوان با افراد ذینفوذی که در اطراف او هستند به مخالفت برمیخیزد. والدین نیز در دایرۀ مخالفت وی قرار دارند. این مخالفت به خاطر تشخیص طلبی یا کسب استقلال یا جداسازی خود از دیگران است. مخالفت در پسران شدیدتر از دختران است. این امر شاید به دلیل جرأت و قدرتی است که پسران در طول رشد خود کسب میکنند (احدی، 1383).
طبق تحقیقات متعدد، حدود 85% والدین به نوعی نوجوانان خود را ناسازگار میدانند. چنین برداشتی از نوجوانان باعث رفتار خاصی در والدین میشود. آنچه مهم است فهم این ناسازگاری و دلایل آن است که به والدین کمک میکند تا رابطه بهتری با نوجوانان خود برقرار کنند (احدی، 1383). نوجوانان هم به سهم خود رفتار والدین را قبول ندارند و آنان را از نظر نوع رفتار تأیید نمیکنند. پژوهشهای در این زمینه نشان میدهد که اعتقاد فرزندان نسبت به تأیید رفتار والدین در پسران و دختران کمتر از میانگین 5/1 است. هیچیک از فرزندان در طبقات مختلف اجتماعی بهطور کامل رفتار والدین خود را تأیید نمیکنند و اصولاً درجۀ قبول رفتار والدین و فرزندان کم است. در این وضعیت ناهمگون که والدین، نوجوانان را ناسازگار میپندارند و نوجوانان هم رفتار والدین را قبول ندارند، امکان وقوع بسیاری از حوادث ناگوار برای نوجوانان وجود دارد. نوجوان براساس تغییرات بلوغ و بحران هویت، رفتاری ناسازگارگونه دارد. والدین افرادی هستند که با ارتباط صحیح با وی میتوانند به او کمک کنند تا از این سن پرآشوب بگذرد. نوجوان به تفاهم نیاز دارد و باید به او کمک شود تا به استقلال همه جانبه برسد (احدی،1383). دیانا بام رنید از دانشگاه کالیفرنیا (1973)، مجموعه بررسیهایی را انجام داد که طی آن الگوهایی از شیوههای فرزندپ=روری والدین مشخص شد. این مجموعه بررسیها با مقایسۀ بین والدین سه گروه کودک آغاز شد:
الف)کودکانی که از لحاظ اجتماعی توانا و رشدیافته بودند، یعنی در استقلال، اتکا به خود، دوستی و جهتگیری به سوی پیشرفت رتبۀ بالایی گرفته بوند.
ب)کودکانی که رشدیافته نبودند، بعنی اتکا به خود، میل به کاوش و کنترل بر خود در آنها بسیار کم بود.
ج)کودکانی که بین این دو گروه قرار داشتند، یعنی نه از لحاظ اجتماعی توانا و رشدیافته بودند و نه رشدنیافته و در کنترل خود، ضعیف.
باوم ریند الگوی فرزندپروری والدین این سه گروه را به ترتیب قاطع و اطمینانبخش، مستبد و سهلگیر خواند که هر کدام واجد خصوصیاتی به شرح زیر بودند:
والدین قاطع و اطمینانبخش: این گروه در مقایسه با سایر گروهها گرمتر و با محبتتر بودند و با فرزندان خود رابطه برقرار میکردند. در عین حال، آنان را کنترل مینمودند و از آنان توقع رفتار عاقالانه داشتند. هر چند که به استقلال و تصمیمات فرزندان خود احترام میگذاشتند،کنترل را با هدایت و تشویق خودمختاری و استقلال کودک تلفیق میکردند.
والدین مستبد: این گروه از لحاظاعمال کنترل منطقی رتبۀ کمتر گرفتند. آنان بیشتر بر اعمال قدرت و انضباط اجباری تأکید داشتند و در ضمن با فرزندان خود کمتر گرم و با محبت بودند. آنان قواعد بسیاری را به کودکان تحمیل مینمودند و مایل بودند از نزدیک کودکان خود را نظاره کنند.
والدین سهلگیر: آنها فرزندان خود را کنترل نمیکردند، از آنان توقعی نداشتند، ولی گرم بودند. در امور خانه نظم و ترتیبی نداشتند و به آنان آموزش استقلال و اتکا به خود نمیداند (ماسن و دیگران، ترجمۀ یاسایی، 1373).
کسب ارزشهای شخصی و فلسفۀ زندگی: یکی از وظایف مهم نوجوانی دستیابی به یک فلسفۀ منسجم از زندگی، از جمله ایدئولوژی مذهبی و سیاسی است. نظریه روانکاوی رشد اخلاق تأکید زیادی بر نفس «فرامن» از طریق درونی کردن معیارهای والدین و احساس گناهی که از رفتار بد ناشی میشود، دارد. نظریۀ شناختی –رشدی گلبرگ عنوان میکند که قضاوت اخلاقی مطابق با مراحل جهانی و قابل پیشبینی، پیش میرود و رابطۀ نزدیکی با رشد شناختی دارد.
نظریهپردازان یادگیری اجتماعی معتقدند که قضاوتها و رفتارهای اخلاق از طریق یادگیری مشاهدهای، شرطی شدن فعال و کلاسیک آموخته میشوند. قضاوتها و رفتارهای اجتماعی ممکن است با هم ناسازگار باشند و رفتارهای اخلاقی ممکن است از موقعیتی به موقعیت دیگر متفاوت باشد (بیابانگرد، 1383).
طبق تحقیقات متعدد، حدود 85% والدین به نوعی نوجوانان خود را ناسازگار میدانند. چنین برداشتی از نوجوانان باعث رفتار خاصی در والدین میشود. آنچه مهم است فهم این ناسازگاری و دلایل آن است که به والدین کمک میکند تا رابطه بهتری با نوجوانان خود برقرار کنند (احدی، 1383). نوجوانان هم به سهم خود رفتار والدین را قبول ندارند و آنان را از نظر نوع رفتار تأیید نمیکنند. پژوهشهای در این زمینه نشان میدهد که اعتقاد فرزندان نسبت به تأیید رفتار والدین در پسران و دختران کمتر از میانگین 5/1 است. هیچیک از فرزندان در طبقات مختلف اجتماعی بهطور کامل رفتار والدین خود را تأیید نمیکنند و اصولاً درجۀ قبول رفتار والدین و فرزندان کم است. در این وضعیت ناهمگون که والدین، نوجوانان را ناسازگار میپندارند و نوجوانان هم رفتار والدین را قبول ندارند، امکان وقوع بسیاری از حوادث ناگوار برای نوجوانان وجود دارد. نوجوان براساس تغییرات بلوغ و بحران هویت، رفتاری ناسازگارگونه دارد. والدین افرادی هستند که با ارتباط صحیح با وی میتوانند به او کمک کنند تا از این سن پرآشوب بگذرد. نوجوان به تفاهم نیاز دارد و باید به او کمک شود تا به استقلال همه جانبه برسد (احدی،1383). دیانا بام رنید از دانشگاه کالیفرنیا (1973)، مجموعه بررسیهایی را انجام داد که طی آن الگوهایی از شیوههای فرزندپ=روری والدین مشخص شد. این مجموعه بررسیها با مقایسۀ بین والدین سه گروه کودک آغاز شد:
الف)کودکانی که از لحاظ اجتماعی توانا و رشدیافته بودند، یعنی در استقلال، اتکا به خود، دوستی و جهتگیری به سوی پیشرفت رتبۀ بالایی گرفته بوند.
ب)کودکانی که رشدیافته نبودند، بعنی اتکا به خود، میل به کاوش و کنترل بر خود در آنها بسیار کم بود.
ج)کودکانی که بین این دو گروه قرار داشتند، یعنی نه از لحاظ اجتماعی توانا و رشدیافته بودند و نه رشدنیافته و در کنترل خود، ضعیف.
باوم ریند الگوی فرزندپروری والدین این سه گروه را به ترتیب قاطع و اطمینانبخش، مستبد و سهلگیر خواند که هر کدام واجد خصوصیاتی به شرح زیر بودند:
والدین قاطع و اطمینانبخش: این گروه در مقایسه با سایر گروهها گرمتر و با محبتتر بودند و با فرزندان خود رابطه برقرار میکردند. در عین حال، آنان را کنترل مینمودند و از آنان توقع رفتار عاقالانه داشتند. هر چند که به استقلال و تصمیمات فرزندان خود احترام میگذاشتند،کنترل را با هدایت و تشویق خودمختاری و استقلال کودک تلفیق میکردند.
والدین مستبد: این گروه از لحاظاعمال کنترل منطقی رتبۀ کمتر گرفتند. آنان بیشتر بر اعمال قدرت و انضباط اجباری تأکید داشتند و در ضمن با فرزندان خود کمتر گرم و با محبت بودند. آنان قواعد بسیاری را به کودکان تحمیل مینمودند و مایل بودند از نزدیک کودکان خود را نظاره کنند.
والدین سهلگیر: آنها فرزندان خود را کنترل نمیکردند، از آنان توقعی نداشتند، ولی گرم بودند. در امور خانه نظم و ترتیبی نداشتند و به آنان آموزش استقلال و اتکا به خود نمیداند (ماسن و دیگران، ترجمۀ یاسایی، 1373).
کسب ارزشهای شخصی و فلسفۀ زندگی: یکی از وظایف مهم نوجوانی دستیابی به یک فلسفۀ منسجم از زندگی، از جمله ایدئولوژی مذهبی و سیاسی است. نظریه روانکاوی رشد اخلاق تأکید زیادی بر نفس «فرامن» از طریق درونی کردن معیارهای والدین و احساس گناهی که از رفتار بد ناشی میشود، دارد. نظریۀ شناختی –رشدی گلبرگ عنوان میکند که قضاوت اخلاقی مطابق با مراحل جهانی و قابل پیشبینی، پیش میرود و رابطۀ نزدیکی با رشد شناختی دارد.
نظریهپردازان یادگیری اجتماعی معتقدند که قضاوتها و رفتارهای اخلاق از طریق یادگیری مشاهدهای، شرطی شدن فعال و کلاسیک آموخته میشوند. قضاوتها و رفتارهای اجتماعی ممکن است با هم ناسازگار باشند و رفتارهای اخلاقی ممکن است از موقعیتی به موقعیت دیگر متفاوت باشد (بیابانگرد، 1383).