وسواس فكري و عملي
در وسواس فكري و عملي به نظر مي رسد كه شخص مجبور است درباره چيزهايي فكر كند كه همواره آرزو مي كند بتواند راجع به آنها نينديشد يا ناچار است اعمالي را انجام دهد كه دائماً به خود مي گويد : اي كاش مي توانستم آنها را انجام ندهم . اما وسواسهاي عملي رفتارهاي به ظاهر نامعقولي را كه به صورتي ثابت و تكراري انجام مي شوند در بر مي گيرند افرادي كه اختلال وسواس فكري و عملي دارند از ماهيت اضطراب آور و ناتوان كننده وسواسهاي خود آگاهند ولی احساس مي كنند كه قادر نيستند آنها را متوقف سازند وسواس فكري و عملي غالباً ارتباط مستقيمي با يكديگر دارند . مثلاً شخصي كه به كثيف بودن دستهاي خود يا گناه آلود بودن آنها معتقد است امكان دارد كه دستهاي خود را هر چند دقيقه يكبار بشويند . فرد ديگري كه افكار وسواسي دارد ممكن است بكوشد تا از طريق تمركز برشمردن قدمهايش آنها را از ذهن خويش دور كند . همه افراد افكاري را كه تا حدي حالت وسواسي دارند تجربه كرده اند . مثلاً افكار مصرانه درباره مسافرت يا رسيدن وعده ملاقات كه به نظر مي رسد شخص نمي تواند خود را از آن خلاص كند يا بعضي از دانشجويان درست قبل از يك امتحان مهم تكرار بعضي اشعار يا آوازهاي معروف يا صداهاي نابهنجار آگهي هاي تجارتي را در ذهن خود گزارش كرده اند . (سیلگمن و همکاران، 1384)
زبان و تكلم افراد وسواسي بيانگر آن است كه آنان توجهي اغراق آميز نسبت به جزييات دارند خواهان فضايي انزوا جويانه هستند و در تصميم گيري دچار اشكال اند . شايعترين ويژگي هاي اختلالات وسواسي را مي توان چنين ذكر كرد :
⦁ افكار و اعمال وسواسي به گونه اي پايدار تحميل شونده و مصرانه آگاهي فرد مبتلا را فرا گرفته اند .
⦁ افكار و اعمال وسواسي براي فرد مبتلا رنج آور ، نا مطلوب و غير قابل كنترلهستند .
⦁ شخص مبتلا ، افكار و اعمال وسواسي را بيهوده و غير منطقي مي داند ولي قادر به متوقف ساختن آنها نيست .
⦁ فرد مبتلا در خود نيازي براي مقابله با افكار و اعمال وسواسي احساس مي كند اما مي ترسد كه در صورت ارتكاب اين عمل اضطرابش افزايش يابد .
در وسواس ترس فرد مبتلا نسبت به خود موقعيت نيست بلكه ترس معطوف به پيامدهاي مرتبط بر آن است در حالي كه در فرد فوبيك ترس متوجه يك موضوع يا يك موقعيت خاص است . تفاوت ديگر اين است كه افراد وسواسي توجه بيشتر و ماهرانه تري درباره افكاري كه ذهن آنان را اشغال كرده است و اعمالي كه انجام مي دهند دارند . در حالي كه افراد فوبيك كمتر درباره ترس خود مي انديشد سومين تفاوت اين است كه به نظر مي رسد در وسواس شناختهاي فرد بيشتر از فوبي نقش بازي مي كنند .انجام عمل وسواسي معمولاً موجب رضايت خاطر و كاهش اضطراب در فرد مي شود به همين دليل كوششهاي وي براي منع و توقف اعمال و افكار وسواسي كه به نظرش عجيب و مزخرف مي رسند با شكست مواجه مي شود زيرا مي ترسد كه اين عمل موجب افزايش اضطراب در وي مي شود. (سیلگمن و همکاران، 1384)
زبان و تكلم افراد وسواسي بيانگر آن است كه آنان توجهي اغراق آميز نسبت به جزييات دارند خواهان فضايي انزوا جويانه هستند و در تصميم گيري دچار اشكال اند . شايعترين ويژگي هاي اختلالات وسواسي را مي توان چنين ذكر كرد :
⦁ افكار و اعمال وسواسي به گونه اي پايدار تحميل شونده و مصرانه آگاهي فرد مبتلا را فرا گرفته اند .
⦁ افكار و اعمال وسواسي براي فرد مبتلا رنج آور ، نا مطلوب و غير قابل كنترلهستند .
⦁ شخص مبتلا ، افكار و اعمال وسواسي را بيهوده و غير منطقي مي داند ولي قادر به متوقف ساختن آنها نيست .
⦁ فرد مبتلا در خود نيازي براي مقابله با افكار و اعمال وسواسي احساس مي كند اما مي ترسد كه در صورت ارتكاب اين عمل اضطرابش افزايش يابد .
در وسواس ترس فرد مبتلا نسبت به خود موقعيت نيست بلكه ترس معطوف به پيامدهاي مرتبط بر آن است در حالي كه در فرد فوبيك ترس متوجه يك موضوع يا يك موقعيت خاص است . تفاوت ديگر اين است كه افراد وسواسي توجه بيشتر و ماهرانه تري درباره افكاري كه ذهن آنان را اشغال كرده است و اعمالي كه انجام مي دهند دارند . در حالي كه افراد فوبيك كمتر درباره ترس خود مي انديشد سومين تفاوت اين است كه به نظر مي رسد در وسواس شناختهاي فرد بيشتر از فوبي نقش بازي مي كنند .انجام عمل وسواسي معمولاً موجب رضايت خاطر و كاهش اضطراب در فرد مي شود به همين دليل كوششهاي وي براي منع و توقف اعمال و افكار وسواسي كه به نظرش عجيب و مزخرف مي رسند با شكست مواجه مي شود زيرا مي ترسد كه اين عمل موجب افزايش اضطراب در وي مي شود. (سیلگمن و همکاران، 1384)