-
– تعريف خانواده
بر حسب نظر فرايدمن (2005) خانواده به دو نوع بهنجار و نابهنجار تقسيم ميشود. خانواده بهنجار خانوادهاي است كه توانايي و ظرفيت آن و هر يك از اعضايش در جهت تعديل رفتار با يكديگر و با دنياي خارج در حد بالايي است و با قابليت انعطاف بيشتر به طور فزايندهاي در معرض تغيير و رشد قرار ميگيرد، در صورتي كه خانواده نابهنجار از اين مزيت برخوردار نميباشد (فرايدلين، 2005).
روانشناسان نيز در دهه 1960 از طريق تحقيقات خانواده درمانگران درباره انواع خانواده آن را به چند نوع تقسيم كردهاند. كانثر و ليهر (2004) بر اساس بررسي نمونهاي از خانوادهها در طي يك دهه، ساختهاي خانواده را به سه گونه اصلي تقسيم كردهاند؛ 1-خانوادههاي باز2-خانوادههاي بسته 3-خانوادههاي بدون ساخت مشخص -
خانوادههاي سهلانگار
در اين خانوادهها والدين به كودك و نوجوان خود آزادي كامل ميدهند و هيچ نظارت و نفوذي بر او ندارند. فرزندان آنان آزادند كه هر عملي دلشان ميخواهد انجام دهند بدون آنكه مانعي پيش رو داشته باشند. اتخاذ چنين روشي ممكن است يا به علّت مشغله و گرفتاريهاي والدين باشد يا ناآگاهي و بي تفاوتي و ضعف شخصيت آنان با چنين شيوه تربيتي فرزندان كمتر با مفاهيم خوب و بد، زشت و زيبا، پسنديده و ناپسند آشنا ميشوند و در نتيجه رشد شخصيت آنان دچار اختلال ميشود. اين گونه افراد چون در زمان كودكي و نوجواني اميال و خواستههايشان بي چون و چرا ارضا شده است و كمتر مزه تلخيها و محروميتها را چشيدهاند و ورزيدگي لازم را براي مواجهه با مسائل و مشكلات زندگي ندارند، بهترين راه را براي گريز از مشكلات پناه بردن به مواد مخدر ميدانند. -
خانوادههاي معتاد
در خانوادههايي كه پدر، مادر يا هر دوي آنها معتاد باشند و كودكان هر روز شاهد كشيدن ترياك و مصرف مواد مخدر والدين خود باشند، زمينه مناسبي براي ابتداي فرزندان فراهم ميشود. چون واكنشهاي اجتماعي هر فرد خانواده در اثر تكرار تثبيت و براي ديگر اعضاي خانوادة معتاد عادي ميشود و عادي شدن مصرف مواد مخدر به آساني در گرايش اعضاي ديگر خانواده به اعتياد كمك ميكند؛ البته گاهي والدين معتاد به مواد مخدر در فرزندان تأثير منفي ميگذارند و ممكن است آنان را براي هميشه از مصرف مواد مخدر بيزار و گريزان كند. -
خانوادههاي منفعل
جامعه شناساني كه به مطالعه تغييرات شرايط زندگي اجتماعي- اقتصادي معاصر پرداختهاند بر اين باورند كه تحول ساختار خانواده به سمت خانوادة مشهور به همه سالار پيش ميرود. خانواده همه سالار خانوادهاي است كه در آن پدر و مادر متفقاً به حل مشكلات خانوادگي ميپردازند بدون اينگه هيچ كدام بخواهد بر ديگري تسلط يابد. در خانوادههاي همه سالار، از نوع فعال، زن و شوهر عملاً مسئوليتهاي مختلف خود را با يكديگر تقسيم ميكنند و در خانوادههاي منفعل زن و شوهر براي اجتناب از حل مشكلات و فرار از مسئوليت با يكديگر توافق ميكنند. چنين خانوادههايي اجباراً در زندگي به راهحلهاي خارجي و سحرآميز وابسته ميشوند و در نتيجه نوعي آمادگي قبلي براي انواع مختلف وابستگي، در كودكي كه در اين محيط پرورش يافته است، پديد ميآيدف نخستين برخورد با يك دوست وابسته به دارو به احتمال زياد جرقهاي براي آغاز وابستگي دارويي است كه در تجربههاي باليني نيز به كرات با آن برخورد شده است -
انواع مدل خانواده ها
– نظريه مدلهاي خانواده
مك كرداي واپستين (2009) سه مدل از رويكرد خانواده را مطرح ميكنند.
1-مدل رفتاري خانواده
تأكيد مدل رفتاري بر رفتارهاي تقويت كننده اعضاي خانواده از سوء مصرف كننده مواد است. مشاهده شده است كه اعضاي خانواده غالباً به طور ناخواسته، به شيوهاي عمل ميكنند كه مصرف مواد مورد حمايت قرار ميگيرد. براي مثال همسر سوء مصرف كننده مواد ممكن است مطيع بودن همسرش هنگام نوشيدن الكل يا مصرف مواد را، نسبت به زماني كه تندخو، بي ثبات و هوشيار است، ترجيح بدهد (مك كرادي و اپستين، 2009).
2-مدل سيستمهاي خانواده
مدل سيستمي خانواده بر نقشهاي به هم وابسته اعضاي خانواده تأكيد دارد. نقشهاي متغير- حتي نقشهاي به ظاهر منفي سوء مصرف كننده مواد غالباً از سوي خانواده با مقاومت مواجه ميشود، چون كه تغيير مُلزم سازگاري مجدد با ساير نقشهاي خانواده است. در خانوادههاي الكلي يا سوء مصرف كننده مواد، مرزها، الگوهاي روابط (زن، شوهر يا والد، كودك) اغلب در هم ريخته آشفته است است كه خود زمينهاي براي سوء مصرف مواد و يا تداوم آن ميباشد (مك كرادي و اپستين، 2009).
3-مدل بيماري خانواده
مدل بيماري خانواده اين واقعيت را نشان ميدهد كه نه تنها سوء مصرف كننده مواد، بلكه ساير اعضاي خانواده از اختلال رنج ميبرند. اعضاي خانواده و همينطور سوء مصرف كننده نيازمند درمان هستند، زيرا اختلال خانواده تا حدي سوء مصرف مواد را تداوم ميبخشد -
– تعريف عملكرد خانواده
يعني توانايي خانواده در هماهنگي با تغييرات ايجاد شده در طول حيات، حل تضادها و تعارضها، هماهنگي بين اعضاء و موفقيت در الگوهاي انضباطي، رعايت حد و مرز بين افراد، اجراي مقررات و اصول حاكم بر اين نهاد با هدف حفاظت از كل سيستم خانواده (پورتزهال و ديگران، نقل از شريفي، 1382) عملكرد خانواده تلاش مشتركي است براي برقراري و حفظ تعادلي در خانواده، خانواده داراي عملكرد يك منظومه باز است كه اعضاي خانواده به طور عاطفي به هم پيوستهاند ولي با اين وجود، براي گسترش هويت به خودي خود تشويق شدهاند.
فضاي چنين خانوادهاي مملو از عشق و پذيرش بدون قيد و شرط هر عضو خانواده است. در نتيجه اين عشق و پذيرش، خانواده ميتواند تعارض را تحمل كند و با ميل و رغبت، درخواست كمك اعضاء را وقتي نيازمند كمكاند اجابت كند (پيكرستان، 1389).
حال به تعريف عملكرد خانواده ميپردازيم:
1-همبستگي: اين مفهوم عبارت است از عدم وجود قيد و بندهاي محدود كننده ارتباط در خانواده و نزديكي عاطفي تجربه شده توسط اعضاي خانواده.
2-ابزار بيان خود (بيانگري): يعني توانايي فرد در ابراز آزادانه و باز احساسات، افكار و علايق خود در چارچوب خانواده.
3-تضاد و تعارض: يعني تضاد رقابت آميز يا اختلاف گونه بين افكار و منافع افراد ناموفق و در واقع نوعي تعامل بين اعضاي خانواده كه با عدم توافق و ضديت همراه است.
4-موقعيتهاي فرهنگي – عقلاني: اين بعد عبارت است از عادتهاي مطالعه عمومي در خانواده، شركت در فعاليتهاي فرهنگي، تعاملهاي عقلاني اعضاء با يكديگر و توجه به برنامههاي هنري و ادبي در خارج از خانواده.
5-موقعيتهاي سرگرمي- تفريحي: اين بعد اشاره دارد به وسعت و اندازه توجه و علاقه اعضاي خانواده به فعاليتهاي تفريحي مثل موسيقي و ورزش و تلاش براي موفقيت در آنها.
6-تأكيدات مذهبي: يعني ميزان باور و اعتقاد به ارزشهاي مذهبي در خانواده و انتقال و ترويج آنها و علاقه به شركت در مراسم عبادي و فعاليتهاي مذهبي.
7-سازماندهي: منظور از اين بعد عبارت است از ميزان تمايل اعضاي خانواده به حفظ انقباط در امور شخصي و خانوادگي و نگهداري وسايل منزل.
8-جامعهپذيري: يعني ميزان تمايل خانواده به برقرار نمودن ارتباط با محيط بيروني و گسترش تعاملهاي اجتماعي با ديگران و كسب رضايت از اين ارتباط.
9-منبع كنترل بيروني: اين بعد اشاره به اين مفهوم دارد كه اعضاي خانواده معتقدند به اينكه هرچه برايشان اتفاق ميافتد خارج از كنترل آنها و ناشي از عوامل بيروني است. در واقع اعضاي خانواده به حكومت تقدير بر خانواده اعتقاد دارند.
10-آرمان خانوادگي: منظور از اين بعد عبارت است از حد و اندازه فخر و مباهات فرد به خانوادهاش الگوي تصوري او از خانوادهاي كه در آن زندگي ميكند.
11-گسستگي: يعني فقدان پيوند و ارتباط نزديك بين افراد با وجود حدود و ثغور غيرقابل انعطاف به گونهاي كه قادر به درخواست كمك از يكديگر نبوده و احساس تعلق و صميميت نسبت به يكديگر ندارند.
12-سبك خانواده آزادمنش: عبارت است از خانوادههايي كه برخورد از آزادي معقول همراه با احترام متقابل و وجود ضوابط تضمين كننده بقاء خانواده باشد و تمام اعضاء در تصميمگيريها شركت فعال داشته باشند.
13-سبك خانواده بي قيد و بند: يعني خانوادههايي كه فاقد قوانين و مقررات معقول و با ثبات بوده به گونهاي كه افراد در حفظ اين قوانين با شكست مواجه شده و در حالت سردرگمي و ابهام به سر ميبرند.
14-سبك خانواده مستبد: يعني وجود استبداد و قدرت مطلق در خانواده كه تغيير، شكست و نقض قواعد و تصميمگيريها صرفاً در دست والدين ميباشد.
15-بهم تنيدگي: منظور از اين بعد به عنوان يكي از ابعاد عملكرد خانواده يعني نزديكي بيش از حد اعضاء و درگيري تنگاتنگ زير منظومهها در خانواده به گونهاي كه حد و مرزها مشخص نبوده و فرد از استقلال لازم برخوردار نيست (ثنايي، 1382).
-
مدلهاي ارزيابي خانواده
در اين قسمت با عنايت به موارد فوق به تعدادي از مدلهاي ارزيابي خانواده مانند؛ 1-مدل مك مستر 2-مدل ساختي (ساختاري) 3-مدل چند مختصاتي السون و 4-مدل بيورز نيز مبتني بر تحقيق پيرامون ارزيابي خانواده ميباشد، اشاره ميشود؛
1-مدل مك مستر
اين مدل ساخت، سازمان و الگوي تعاملي خانواده و زوجهاي دو نفري را توصيف ميكند.
2-مدل ساختاري ارزيابي خانواده
رويكرد ساختاري در ارزيابي و درمان خانواده ها اساساً توسط سالوادر ميتوچين و همكارانش در كلينيك راهنمايي كودك واقع در فيلادلفيا در دهه 1980 شكل گرفت. اين رويكرد در كتبي مثل خانواده و خانواده درماني (ميتوچين، 2001) و فنون خانواده درماني (ميتوچين و فيشمن، 2009) و خانواده درماني (گلدنبرگ و گلدنبرگ، 2004) توضيح داده شده است.
متخصصان اين رويكرد با در نظر گرفتن 6 جنبه فوق سعي ميكنند با ورود به تعاملات خانواده ساختار آن را تجزيه نمايند و به ارزيابي عملكرد خانواده بپردازند.
براي ارزيابي عملكرد خانواده توجه به 6 جنبه؛ 1-ساختار خانواده 2-انعطافپذيري 3-همسازي 4-حل مسئله 5-مراحل رشد خانواده 6-روشهايي كه از طرف خانواده براي تعيين علايم بيماري مورد استفاده قرار ميگيرد.
3-مدل چند وجهي السون
السون و همكارانش در 1979 و 1983 يك الگوي چند مختصاتي براي فهم سنجش خانواده توصيف كردند. اين الگو بر اساس مختصات ميان فردي كه به نوعي طبقهبندي مدور از ويژگي عمومي شخصيت كه از طريق مطالعات تحليلي بدست آمده بنا شده است.
السون و همكارانش پس از مرور فشرده متون دو جنبه رفتار خانواده يعني انسجام و انطباقپذيري را كه به عنوان پايهاي براي فهم فرايند خانواده ميدانستند تشخيص داده (اسپرالكل- السن، 2003 به نقل از كارلسن، 2009، ص 84).
4-مدل بيورز
اين الگو در مقايسه و انتقاد به مدل چند مختصاتي السن در سال 1981 توسط بيورز ارائه شده مدل مورد نظر داراي دو محور است كه يكي مربوط به كيفيت سبك تعامل خانواده است و تحت عنوان گرايش به مركز و سازمان يافتگي از آن نام برده ميشود و ديگري با عنوان گريز از مركز طبقهبندي ميشود.
اعضاي خانوادههاي گريزان از مركز با فاصله گرفتن از درون خانواده به رضايت خاطر ميرسند و اعضاي خانواده متمايل به مركز يا به هم پيوسته چنين فرض ميكنند كه بيرون خانواده نميتواند منجر به رضايت خاطر آنان شود (كارلسن و همكاران، 2009).
-
ريشه تاريخی در مورد نوجوانی
– ريشه موضوع نوجوانی و بحران هويت ناشی از آن را شايد بتواند در اساطير و فرهنگ باستانی ملل گوناگون يافت.
به عنوان نمونه در اسطوره های مذهبی آدم و حوا به عنوان اولين انسانها پس از عصيان از بهشت رانده می شوند و هويت فرشته گون آنها که مظهر پاکی و عبوديت است به هويتی بشری که معجونی از صواب و گناه است تبديل می شود. شيطان نيز پس از عصيان از دسته الهی مبنی بر سجده بر آدم و به دليل غرور ناشی از عبادت بسيار به زمين رانده شده و هويتی کاملاً مغاير هويت قبلی تغيير پيدا می کند.(شريعتی، 1354)
در دوره های بعدی فرهنگ و زندگی بشری جريانات مشخص تری را از وجود نوجوانی و بحران های آن در فاصله دوره کودکی و جوانی به چشم می خورد. به عنوان نمونه در کشور روم باستان پلوتارچ از اهميت تعليم و تربيت نوجوانان و لزوم واگذاری مسئوليت به آنها برای تاثير بهتر در دوره جوانی و اين موضوع می تواند بيانگر اين امر باشد که در کشورهای باستانی و اساطيری نيز اصولاً موضوع نوجوانی وجود داشته و مورد توجه بوده است(مولر، 1367)
در قرن هجدهم ژان ژاک روسو فرانسوی در کتب معروف خود وقايعی دقیق که از 12 تا 15 سالگی فرد روی می دهد شرح داده و دوران فوق را دوران «سن عقلی» ناميده است.
همچنين يستازی مربی معروف سوئيسی در اواخر همين قرن با نوشته های خود اين عقايد به وجود آورد که ظرفيت درک و مهارت نويسی نوجوانان بيش از مقداری است که قبلاً تصور می شده است (مولر، 1367)
در همين قرن فروبل پس از سالها بررسی در مورد تعليم و تربيت نوجوانان مجله معروف خود را اظهار نمود که والدين بايد در عصر فرزندان خود زندگی کنند نه اينکه فرزندان را مجبور کنند در عصر آنها زندگی کنند(مولر 1367)
در قرن نوزدهم هربارت در نوشته های خود تاکيد کرد که سنين 10 تا 17 سالگی از مهمترين دوره های زندگی هر فرد است که در آن قابليت يادگيری به حد اعلای خود میرسد و اين موضوع را با دلايل و شواهد و تجربه های خود به طور مفصل مورد بررسی قرار دارد. افکار و نوشته های روبل هربارت در افکار استانلی در اواخر قرن نوزدهم درباره نوجوانی تاثير داشته است.
در سال 1381 ، در اولين بررسی آماری در مورد نوجوانان رابرتن انگليسی در مطالعات خود ظهور علائم بلوغ و بحران های ناشی از آن را بر روی 200 دختر نوجوان تشريح نموده. به عقيده وی دوره بلوغ از 11 تا 20 سالگی متغير است و در اين دوره بحرانهایی در روحيات فرد رخ می دهد. همچنين رابرتن اولين کسی بود که بر خلاف عقايد رايج و بر مبنای آن اظهار نمود که آب و هوا در تشريح بلوغ مسائل روانی و جسمی آن تاثير می گذارد اين موضوع بعدها به وسيله تحقيقات ميلز تائيد و تکميل گرديد.
در سال 1891 بر نهايم ولانکستر در تحقيقات خود با استفاده از پرسشنامه و خاطرات ثبت شده نوجوانان مطالعاتی را در زمينه مشکلات نوجوانی انجام داده و برای اولين بار به طور رسمی اعلام نمود که: والدين و مربيان بايد از روانشناسی نوجوانی و بحران های آن ، اطلاع داشته و موسساتی برای آموزش اين امر داير گرديد. اين پژوهشها به ويژه در کشورهای توسعه يافته مورد توجه واقع گرديد و تاکنون هم در مسائل کاربردی و عملی برای نوجوانان در آن کشورها می باشد.
همچنين در قرن نوزدهم در حيطه نظری، دانشمندان بزرگی چون داروين و اسپنسر تکامل انسان از کودکی تا بزرگسالی را به شکل الگوی پپيش ساخته پيشنهاد نمودند ولی توجهی به فرهنگ و محيط و اثرات آن بر فرد که موضوع بحران هويت را هم به طور عمده شامل می شود نداشتند. (اسماعيلی ، 1375)
داروين و اسپنسر معتقد بودند ريشه و تکامل ويژگیهای ذهنی و رفتاری نوجوانان غير قابل اجتناب است و کودک و نوجوان بايد مراحلی را طی کنند تا به بزرگسالی برسند و اين امر اجباری و يکسان بوده و حتماً بايد طی شود.
-
رشد جسمانی و جنبی
-: رشد و نمو جسمانی در نوجوانی با رشد جهشی در اوایل نوجوانی شروع میشود. دیگر تغییرات جسمانی و روانشناختی که در طی این زمان روی میدهد سبب میشود تا کودکان از نظر شکل بدنی، صفات، نیروندی و کارکرد، مشابه بزرگسالانی شوند. تفاوتهای بین دو جنس از شکل و دیگر صفات بدنی در این زمان آشکارتر است. برخی تفاوتهای جنبی، نظیر تفاوت در نیروندی و هماهنگی بدنی، احتمالاً تا حدی به علت انتظارات اجتماعی متفاوت برای دو جنس است. بلوغ، نشان دهندۀ آغاز نوجوانی است -
رشد هوشی و شناختی
رشد هوشی تا اواخر نوجوانی و اوایل بزرگسالی ادامه مییابد و به نقطۀ اوج خود میرسد. همچنین بهرۀ هوشی در طول زندگی ثابت نمیماند. پیاژه فرآیند رشد تفکر را به چهار مرحله تقسیم میکند. نوجوانی با پیدایش تفکر صوری، یعنی آخرین مرحلۀ رشد شناختی، متقارن است تفکر منطقی در مورد عقاید و مفاهیم انتزاعی در این مرحله شروع میشود. تفاوتهای جنبی در هوش دیده شده است