-
علل و انگیزه های پرخاشگری
ریشه های پرخاشگری در کجاست ؟ پاسخ به این پرسشها بر عهده کیست ؟ زیست شناس؟ روانشناس؟ یا جامعه شناسی یا ترکیبی از این سه (مدل زیستی، روانی، اجتماعی)؟ رانشناسان اجتماعی سه نظریه عمده را در باره علل وانگیزه های پرخاشگری مورد تبیین قرار داده اند.
الف) نظریه زیستی پرخاشگری
قدیمی ترین علت شناخته شده برای پرخاشگری حول محور این نظریه می چرخد که انسانها از نظر ماهیت زیست شناختی برای پرخاشگری برنامه ریزی شده اند، نخستین و معروفترین نظریه در این باره مربوط به زیگموند فروید (1993) را می توان نام برد.
فرید کلیه اعمال ادمی را با دو غریزه زندگی و مرگ تحلیل می کند از نظر فروید پرخاشگری در انسان نماینده غریزه مرگ است که در مقابل غریزه زندگی در فعالیت است.
در حالی که غریزه زندگی مارا در جهت ارضای نیازها و حفظ با هدایت می کند غریزه مرگ به صورت پرخاشگری می کوشد به نابود کردن و تخریب بپردازد این غریزه چنانچه بتواند دیگران را نابود می کند و از بین می برد و اگر نتواند دیگران را هدف پرخاشگری قرار دهد به جانب خود هدایت می شود و به صورت خودازاری و خودکشی جلوه گر می شود از نظر فروید پرخاشگری حالتی مخرب و منفی است.
به همین دلیل است که نمی توان خشونت را به کلی ریشه کن کرد و حداکثر کاری که می توان کرد والایش ان است، یعنی هدایت کارمایه (انرژی) در جهتی که مورد قبول جامعه وبه سود ان باشد مثل ، ورزش ها ، رقابت های سالم حرفه ای.
لورنز (1966) جانور شناس معروف هم به ذاتی بودن پرخاشگری در انسان اعتاد دارند ، هم فروید هم لورنر معتقدند که پرخاشگری به عنوان یک نیروی نهفته در انسان دارای حالت هیدرولیکی است، یعنی به تدریج در شخص فشرده و متراکم می شود و نیاز به تخلیه پیدا می کند، و پرخاشگری را نیروی سازنده و مثبت تلقی می کند.(لورنز، 1965، تینبرگن، 1969/ سانتراک)
ب) دیدگاه تکاملی
کردارشناسان می گویند برخی محر ها پاسخ های نظری را راه می اندازند، نظریه پردازان تکامل نگرمعتقدند انسانها خیلی با حیوانات دیگر فرق ندارند،مضمون نظریه آنها نیز بقای سازگارترین است، به همین دلیل نتیجه می گیرند که در آغاز سیر تکامل انسان پرخاشگر ها زنده می مانند -
شالوده های زیستی پرخاشگری درگونه های جانوری
برخی از بررسی ها حاکی از ان است که تحریک برقی ملایم ناحیه خاصی از هیپوتالاموس موجب رفتار پرخاشگرانه ، حتی کشتار در حیوانات می شود. تحریک ناحیه دیگری از هیپوتالاموس رفتاری کاملا متفاوت ایجاد می کند به جای نشان دادن پاسخ های خشم اگین ، گربه با خونسردی و دزدانه به سوی شکار می رود و موش را می کشد.
در برخی پستانداران رده های بالاتر اینگونه الگو های غریزی پرخاشگری را قشر مخ کنترل می کند و در نتیجه این الگو ها بیشتر تحت تأثیر تجربه هستند. در میمون هایی که به صورت گروهی زندگی می کنند نوعی سلسله مراتب سلطه گری به وجود می اید، یک یا دو میمون فرمادهی را بر عهده می گیرند و بقیه در سطوح مختلف فرمانبرداری می کنند، اگر هیپوتالاموس میمون فرمانده تحریک شود به میمون های زیر دست حمله می کند به غیره ماده ها. اگر هیپوتالاموس میمون زیر دست را تحریک کنیم موجب کز کردن و رفتار سلطه پذیری می شود.( -
شالوده زیستی پرخاشگری در آدمیان
یکی از عوامل تأثیر گذار بر پرخاگری مردان میزان هورمون تستسترون است، تتسترون هورمونی مردانه است که بسیاری از خصوصیات نرینه را تعیین می کند و در میمون ها با پرخاشگری ارتباط دارد.
پژوهش های اخیر حاکی از ان است که در ادمیان زیاد بودن تستسترون با پرخاشگری بیشتر همراه است، در بررسی بسیار گسترده ای 4400 سرباز بازگشته از جنگ به آزمون های روانی مختلفی پاسخ دادند برخی از انها پرخاشگری را می سنجیدند، برای سنجش تستسترون از این افراد خون گرفته شد کسانی که میزان تستسترون در انها زیاد بود تا حدی سابقه پرخاشگری نیز داشتند.(دایز و موریس،1990/هیلگارد)
این یافته ها شواهدی است حای از اینکه پرخاشگری در ادمیان اساس زیستی دارد و می توان آن را در زمره سایق ها قرار داد، در یک تحقیقی که در مورد 26 ملوان که به دلایل پرخاشگرانه گوناگون بازداشت شده بودند به عمل آمد مشخص شد که در خون پرخاشگرها مقدار بیشتری از ماده نوراپی نفرین که باعث حالت های هیجانی می شود وجود دارد و افراد دارای پرخاشگری کمتر، دارای سطح بالاتری از ماده سروتونین(ماده آرامبخش و مسکن) هستند -
کروموزم های جنسی و پرخاشگری
در زمان حاضر ، بعضی پژوهشگران برای اینکه ثابت کنند پرخاشگری پایه و اساس زیستی(بیولوژیک) دارد به کوروموزم ها توجه می کنند، گاه یک یا چند کروموزم به الگوی طبیعی کوروموزم ها اضافه می شود و به صورت (xyy) یا (xxy) در می اید و د نتیجه موجودی پا به عرصه وجود می گذارد که واجد امادگی بیشتری برای پرخاشگری و بزهکاری است. با تحقیقات انجام گرفته مشخص شده است مردانی که دارای یک یا چد کوروموزم y و x اضافی هستند، بسیار پرخاشگرتر و در میان مرتکبان جنایت های خشن درصد بالاتری را تشکیل می دهند، در سال (1996) که متهم به کشتن هفت پرستار در شیکاگو شده بود دارای الگوی کوروموزم (xyy) بود -
پرخاشگری و جنسیت
طبق یکی از فکرهای قالبی پسرها و مردها پرخاشگرتر از دخترها و زنها هستند ، تحقیقات هم به طور کلی این دیدگاه را تأیید می کند، پسرها در کودکی بیشتر احتمال دارد بازی های پر زدوخورد انجام دهند و بیشتر احتمال دارد دعواهایی کنند که در انها پرخاشگری فیزیکی رخ دهد، نوجوان مذکر بیشتر احتمال دارد عضو دسته های خیابانی شوند و اعمال خشن انجام دهند، احتمال پسر بودن کودان و نوجوانان که اختلال سلوک دارند (یعنی رفتارهای تهاجمی و ازار دهنده دارند که حقوق اساسی دیگران را نقض می کنند) سه برابر دختر بودن انهاست.(کوهن و دیگران،1993) بزرگسالان مذکر بیشتر از بزرگسالان مؤنث متخاصم هستند و بیشتر مرتکب قتل و تجاوز می شوند -
نظریه ناکامی پرخاشگری
پرخاشگری آیا پرخاشگری پاسخی به ناکامی است؟ به باور جان دالرد و همکارانش ، همیشه نتیجه و پیامد پرخاشگری است و ناکامی همیشه منجر به پرخاشگری می شود، هیچ یک نمی تواند بدون دیگری رخ دهد، هر چیزی که مانع رسیدن به هدف شود ناکامی را سبب می شود.(مایرز، 1988)
در نظریه ناکامی – پرخاشگری به جای تأکید روی گرایش انواع ادمها به پرخاشگری به انواع وضعیت ها یا تجربه هایی که ممکن است پرخاشگری را در هر فردی رشد دهد تأکید می شود، خواستگاه ناکامی ممکن است ممکن است در ساختار شخصیت فرد یا در محیط خارجی وی باشد، شدت ناکامی متغییر است، شدت تمایل درونی به پرخاشگری نیز متغیر است.(ستوده، 1381)
روانکاوان نیز نظریه ناکامی- پرخاشگری را می پذیرند و ناکامی را یک عامل مهم پیدایی پرخاشگری می دانند.
بوکوویتز(1989) نشان می دهد که ناکامی حتی زمانی که غیره منتظره و شدید باشد همیشه منجر به پرخاشگری نمی شود احساسی که به ما دست می دهد در بروز پرخاشگری مهم است. یکی از مطالعات گروه ییل بدین شکل بود که از آزمودنی خواسته شد که خودشان را در16 موقعیت ناکامی و سرخوردگی تصور نمایند و آنگاه از انها پرسیده شد چه احساسی در این حالت دارند.
به عنوان مثال در یک وضعیت ، افراد تحت ازمایش تصور کردند که در انتظار اتوبوس هستند و راننده اتوبوس در ایستگاه از کنار آنها گذشت، بنابراین افرادی که در انتظار سوار شدن بودند ناکام ماندند. ازمایش شوندگان ، در این رابطه گزارش دادند که در این شرایط و 15 شرایط دیگر انها احساس عصبانیت داشتند، این ازمایش فرضیه ناکامی – پرخاشگری را اثبات می کند.(ستوده، 1381 -
نظریه یادگیری اجتماعی
نظریه یادگیری اجتماعی بر این حقیقت تأکید دارد که رفتار پرخاشگرانه مانند دیگر رفتارهای اجتماعی آموخته می شود، روانشناسان اجتماعی پافشاری می کنند که پرخاشگری یک رفتار اجتماعی است که در نتیجه پاداش و تنبیه و نیز از طریق تقلید از الگو ها اموخته می شود.
به همین دلیل از لحاظ اجتماعی پرخاشگری نه تنها قابل آموزش است، بلکه قابل کنترل و پیشگیری است و در تأیید این عقیده دلایل بسیاری اورده شده است.
الف)- دشمنی حیوانات بایگدیگر فطری نیست بلکه اموختنی است.
ب )- وجود y)) اضافی دلیل بر ذاتی بودن پرخاشگری نیست، بلکه افرادی که دارای این الگوی کوروموزمی هستند، دارای اندامی درشت ، قوی و بلند بوده و همین امر از نظر اجتماعی سبب گزینش انان به کارهای خشن می شود، مدت ها بود که تصور می شد که کروموزم y اضافی ، مردان را به طرف ابر مرد بودن و بسیار پرخاشگر بودن سوق می دهد.
مطالعات دقیق با زندانیان دارای الگوی کوروموزمی xyy مشخص کرد که اغلب انها در جنایاتی غیره خشونت بار مثل سرقت اتومبیل، دزدی، و گزارش های نادرست به پلیس دستگیر شدند و تنها تعداد کمی مرتکب جنایت خشونت امیز شده بودند.(اون، 1972) ممکن است مردان دارای الگوی کوروموزمی xyy نه به علت بالا بودن پرخاشگری بلکه به علت کم هوشی بیشتر زندانی شده باشند.(ویت کین ، 1976)
ج )- تحریک الکتریکی هیپوتالاموس حیوان وقتی باعث رفتار پرخاشگرانه می شود که در برابر حیوان ضعیفتر از خود قرار گیرد، اگر در برابر حیوان قویتر از خود قرار گیرد واکنش او فرار و ترس است. شناخت دراین میان نیز مؤثر است ممکن است فردی که با کلمه توهین امیزی عصبانی می شود، فرد دیگری نشود.اگر ذاتی بود باید هر دو عصبانی می شدند.
د )- تحقیقات برکوویتز (1986) نشان می دهد که مشاهده ابزار الات پرخاشگری در شخص مشاهده کننده حالت پرخاشگرانه را برمی انگیزد، او عقیده دارد که وجود محرک های خشونت و پرخاشگری ارتباط مستقیمی با ارتکاب خشونت دارد، هر چه میزان حضور این محرک ها برای فرد بیشتر وجود داشته باشد، میزان خشونت و مبارزه جویی او نیز بیشتر خواهد شد. -
پرخاشگری چگونه یاد گرفته می شود
تجربه شخصی و مشاهده دیگران به ما یاد داده است که پرخاشگری اغلب بی نتیجه نیست ، مطالعات نشان می دهد که حیوانات را می توان به کمک یک سری درگیری ها از موجوداتی مطیع و سر به راه به جنگنده هایی افسار گسیخته تبدیل کرد.(پیترسون و همکاران، 1967)
البرت بندورا (1961) پیشرو نظریه یادگیری اجتماعی عقیده دارد که پرخاشگری نه تنها از طریق تجربه ، بلکه با مشاهده رفتار دیگران نیز مانند بسیاری از رفتار های اجتماعی دیگر اموخته می شود.
البرت بندورا دو گروه کودک را انتخاب کرد و هر گروه در معرض تماشای یکی از دو فیلم قرار داده در یکی از این فیلم ها ، الگو فرد بزرگسالی بود که عروسکی (عروسک باد شده) را به شیوه خشونت بار مورد ضرب و شتم قرار می داد، در فیلم دیگر الگو به روشی غیره خشونت بار و ارام و کاملا ساکت با عروسک بازی می کرد،بعد از نمایش فیلم به کودکان هر دو گروه اجازه داده شد که ازادانه در اتاقی که پر از اسباب بازی ها از جمله عروسکی که مورد استفاده الگو بوده ، بازی می کنند. مشاهده رفتار انان نشان داد که کودکانی که رفتار پرخاشگرانه و خشونت امیز مدل را دیده بودند بیشتر از گروهی که چنین رفتاری را ندیده بودند تمایل به انجام رفتار پرخاشگرانه و خشونت امیز با عروسک را داشتند -
نقش رسانه های گروهی و فیلم های تلویزیونی در اموزش پرخاشگری
رسانه های گروهی در شکل دهی و اموزش رفتارهای گوناگون نقش مهمی بر عهده دارند ، براساس مجله اخبار امریکا و گزارش های جهان ، کودکان امریکایی روزانه یازده ساعت با ویديو و تلویزیون سرو کار دارند.، کودکان امریکایی در دوره ابتدايی 5000 هزار ساعت در پایان دوره دبیرستان 19000 هزار ساعت به تلویزیون نگاه می کنند و این ارقام شگفت اور نشانگر زمانی بیشتر از مدت زمانی است که انها در کلاس درس حضور پیدا می کنند. براساس تحیقات پراپل(1981) یک کودک امریکایی بین 5 تا15 سال به طور متوسط بیشتر از 13400 صحنه خشونت بار و خرابکارانه را از تلویزیون نگاه می کنند.(ستوده، 1381)
رسانه های گروهی هر روز بیش از پیش فیلم های خشن و وحشیانه را به نمایش در می اورند و کتاب و نوارهایی از این مقوله را منتشر می سازند.یافته های پژوهشی نشان می دهد که فیلم های تلویزیونی و ویدیویی از عوامل بسیار مؤثر کجروی ها و بزهکاری های جوانان هستند.
البته نقش رسانه های گروهی را در کم کردن پرخاشگری نمی توان نادیده گرفت. -
ایا پرخاشگری همواره زیان اور است یا فایده هایی هم دارد؟
بر خلاف انچه در بادی امر به نظر می رسد، پرخاشگری همیشه ناپسند و زیان اور نیست ، بلکه اگر از حد اعتدال خارج نشود و هدف ان تسلط بر مشکلات زندگی و ترقی و تعالی و اسایش ادمی باشد نه تنها سودمند است بلکه ضرورت نیز دارد . البته اشکال بزرگی که در اینجا وجود دار د این است که نمی توان میان پرخاشگری های ناپسند و زیان اور و انهایی که برای زندگی ضرورت دارند و سودمند است حدی معین و خط فاصلی کشید.
براساس مطالعه انجام شده در برخی از میمون ها متوجه شده اند که پرخاشگری در گروهی از انها نقش مهمی در تغذیه، تولید مثل و شیوه تسلط ایفا می کنند، و پرخاشگرترین و قویترین مذکر گروه از طریق ابراز پرخاشگری،مقام مسلط را به خود اختصاص می دهد(ارونسون، 1992)
به نظر می رسد وضع و حال رفتار ادمی نیز به همین گونه است کوششهای بچه میمون و کودک انسان که از روی کنجکاوی و کسب استقلال صورت می گیرد ، گاه با پرخاشگری همراه است.
جین گودال جانور شناس انگلیسی در جنگلهای تانگانیکا مشاهده کرد که یک شمپازده نر بزرگ با غرور تمام از سر لاشه جانوری که به تازگی کشته بود کنار رفت تا ماده ای که بچه کوچکی نیز به همراه داشت از ان بخورد ، هیچ یک از نر هایی که ناظرصحنه بودند، با تمام عجز و ناله ای که کردند اجازه خوردن ان را نیافتند