روانشناسی شناختی چیست؟
معرفی روانشناسی شناختی
روانشناسی شناختی از ابتدا هدف گرا و مسئله محور بوده است.
یکی از اولین کارهایی که باید انجام دهید این است که مشکلات خود را شناسایی کرده و اهداف مشخصی را برای خودتان تنظیم کنید.
سپس روانشناس شناختی به شما کمک خواهد کرد تا مشکلات خود را به شکلی سازماندهی کنید که شانس رسیدن به اهداف تان را افزایش دهید.
به همین دلیل، شما از حواس پرتی در اطراف خود به عنوان راهی برای اجتناب از کار بر روی سخنرانی خود استفاده میکنید.
شما معتقدید که شکست خورده اید زیرا بی ارزش هستید. یک روانشناس شناختی به شما کمک می کند تا اوضاع را بررسی کرده و سپس وضعیت را منطقی کنید تا بتوانید مهمترین دلیل شکست خود را درک کنید. سپس آنها به شما یاد خواهند داد که چطور تغییراتی ایجاد کنید که به انواع موفقیت شما کمک میکند.
تمامی اشکال روان شناسی شناختی دارای این چهار ویژگی هستند:
-یک رابطه مشارکتی بین مشتری و درمانگر
-این باور که پریشانی روانشناختی تا حد زیادی ناشی از اختلال در فرآیندهای شناختی است.
-تمرکز بر تغییر شناخت برای ایجاد تغییرات مطلوب در احساسات و یا رفتار
-یک درمان آموزشی محدود که بر مشکلات خاص تمرکز دارد.
روانشناسی رفتاری با این امر آغاز می شود که کلیه رفتارهای انسانی آموخته می شود و متناسب با محیطی که در آن قرار دارد سازگار است.
همانطور که زندگی پیشرفت میکند، مجموعه ای از رفتارها توسط این تجربیات شکل میگیرد و باعث ایجاد یک انسان چند وجهی با علایق، آرزوها، حرفهها، مهارتها و عادات میشود.
از سوی دیگر، روانشناسی شناختی در اصل فرض میکند. که افکار و احساسات، در فرآیند تشکیل رفتار فعال تر هستند.
افراد فرآیند افکار را درک می کنند و مشخص میکنند. که چگونه رفتارها باید اجرا شوند. به جای اینکه به عنوان یک گیرنده منفعل و یا تولید کننده تجارب و یا رفتار باشند.
علیرغم اینکه روانشناسی شناختی یک بار به دلیل عدم اعتبار اکولوژیکی مورد انتقاد قرار می گرفت، تحصیل در رشته های رو به رشد می تواند بسیار مفید باشد. زیرا به بسیاری از رشته های دیگر توجه می کند.
علاوه بر روانشناسان، روانشناسی شناختی غالبا توسط افراد در تعدادی از زمینه های مختلف مورد مطالعه قرار می گیرد. که می تواند از درک عمیق تری در مورد فرآیندهای ذهنی انسان بهره مند شود.
معلمان و توسعه دهندگان برنامه درسی نیز معمولا روانشناسی شناختی را مطالعه می کنند تا در مورد نحوه رشد مغز دانش آموزان، یادگیری و حفظ اطلاعات، اطلاعات بیشتری کسب کنند.
روانشناسی شناختی باید به عنوان یک علم دیده شود.
روانشناسان شناختی از نحوهی کار رفتارگرایان در ترجیح و اولویت دادن به روشهای هدفمند، کنترل شده و علمی برای بررسی رفتار پیروی میکنند. آنها از نتایج تحقیقات خود به عنوان مبنای نتیجهگیری دربارهی فرایندهای ذهنی استفاده مینمایند.
انسانها پردازشگر اطلاعات هستند.
پردازش اطلاعات در انسان شبیه آن چیزی است که در کامپیوترها انجام میشود و روند تبدیل و انتقال اطلاعات، ذخیرهسازی و بازیابی اطلاعات از حافظه در آن جریان دارد. مدل پردازش اطلاعات فرایندهای شناختی همانند حافظه و توجه، اینچنین فرض میکنند که فرآیندهای ذهنی توالی مشخصی را دنبال میکنند.
پردازش اطلاعات در روانشناسی شناختی
رویکرد شناختی در اواخر دهه ۱۹۵۰ و اوایل دهه ۱۹۶۰ انقلابی را در روانشناسی، بهمنظور تبدیل شدن به رویکرد غالب (یعنی چشمانداز) روانشناسی در اواخر دهه ۱۹۷۰ آغاز کرد. علاقه به فرآیندهای ذهنی به تدریج از طریق کارهای پیاژه و تولمن مجددا راهاندازی شد..
تولمن یک رفتارگرای ملایم بود. تولمن در سال ۱۹۳۲ و در کتاب «رفتار هدفمندانه در حیوانات و انسان»، تحقیقاتی را توصیف کرد که رفتارگرایی تشریح آنها را سخت میدانست. دیدگاه رفتارگرایان این بود که یادگیری در نتیجهی ارتباط بین محرکها و پاسخها صورت میگیرد.
با این حال، تولمن پیشنهاد کرد که یادگیری مبتنی بر روابطی است که در میان محرکها شکل گرفته است. او از این روابط با عنوان «نقشههای شناختی» یاد میکند
اما این ورود کامپیوتر بود که اصطلاحات و استعارههای مورد نیاز برای بررسی ذهن انسان را در اختیار روانشناسی شناختی قرار داد. شروع استفاده از کامپیوترها، این اجازه را به روانشناسان داد تا فهم پیچیدگیهای شناخت انسان را با مقایسهی آن با چیزی سادهتر و بهتر درک کنند، چیزی همانند یک سیستم مصنوعی مانند یک کامپیوتر.
استفاده از کامپیوتر به عنوان یک ابزار برای تفکر و پیبردن به اینکه چگونه ذهن انسان اطلاعات را مدیریت میکند، قیاس کامپیوتری نامیده میشود. اساساً، یک کامپیوتر اطلاعات را کدگذاری و ذخیره مینماید (به عبارت دیگر، تغییراتی بر روی آن اعمال میدارد)، از اطلاعات استفاده کرده و یک خروجی تولید میکند (اطلاعات را بازیابی میکند). ایدهی پردازش اطلاعات توسط روانشناسان شناختی به عنوان یک مدل از تفکر انسانی به کار گرفته شد.
رویکرد پردازش اطلاعات بر تعدادی از مفروضات، از جمله موارد زیر استوار است:
اطلاعات موجود در محیط از طریق یک سری از سیستمهای پردازشگر مورد پردازش قرار میگیرند (مثلاً توجه، ادراک، حافظه کوتاهمدت).
در این سیستمهای پردازش، تبدیل یا تغییر اطلاعات با استفاده از روشهای سیستماتیک صورت میپذیرد.
هدف از پژوهش، تعیین فرآیندها و ساختارهایی است که عملکرد شناختی را پایهریزی میکنند؛
پردازش اطلاعات در انسان، همانند کامپیوتر است.
فرایندهای میانجی
رفتارگرایان فقط به مطالعهی رفتار قابل مشاهده خارجی که میتواند به صورت عینی اندازهگیری شود، میپردازند. آنها بر این باورند که رفتار درونی نمیتواند مورد مطالعه قرار گیرد. زیرا ما نمیتوانیم ببینیم چه اتفاقی در ذهن فرد رخ میدهد.
عناوین مهم در روان شناسی شناخت
-ادراک
-زبان
-توجه
-حافظه
-حل مسأله
-تصمیمگیری و قضاوت
وضع کنونی روان شناسی شناختی
جروم بروند روانشناسی شناختی را انقلابی میداند که نمیتوان مرزهای آن را تعیین کرد. نفوذ آن بر بیشتر زمینههای روانشناسی گسترش یافته و علاوه بر روانشناسی رفتار گرایی ، روانشناسی بالینی ، روانشناسی اجتماعی ، روانشناسی صنعتی و سازمانی ، روانشناسی تربیتی و … را تحت تاثیر خود قرار داده است.
به عنوان مثال در روانشناسی بالینی و روان درمانی ، روش درمانی شناختی از پر کاربردترین انواع روان درمانی است که توسط آیرون بک ارائه شده است. علاوه بر تاثیر این شاخه از روانشناسی در سایر مباحث ، عمدتا از مباحث دیگر نیز تاثیر پذیرفته است. بطوری که روانشناسی شناختی را تلفیقی از زبان شناسی ، مردم شناسی ، علوم رایانه ، هوش مصنوعی و علوم عصب شناختی میدانند.
تحریفات روانشناسی شناختی
انسان در طی سالهای رشد خود بنا بر تجربهها و گاه یادگیریهای زیانبارش قواعدی وضع میکند که ممکن است انعطاف پذیر و مطلق گرا بوده و در بسیاری از موارد در حکم قالبی عمل کرده و دادهها را شکل میدهند. از آنجایی که غالبا واقعیتهای زندگی به گونهای منطقی در درون این قالبها جای میگیرد و چیزی متفاوت از آنها هستند، فرد صاحب آنها دچار تعارضها و تنشهای ناشی از این عدم همخوانی قوانین شناختیاش با واقعیتهای اطراف میگردد. تحریفهای شناختی مثل آینه و یا دوربینی هستند که اشکال را به همانگونه که هستند باز نمایی نمیکنند، بلکه شکلهای عجیب و غریبی از اشیاء را نشان میدهند. قدم اول در جهت تصحیح شناختها، آگاهی از افکار خود و تحریفهای شناختی است
برخی از این تحریفها عبارتند از:
تفکر همه یا هیچ
به نظر افرادی که دچار این تحریف میشوند، هیچ چیز را نمیتوان بطور نسبی ارزیابی کرد. همه چیز باید عالی باشد، در غیر اینصورت بد است و حد میانهای وجود دارد. همه چیز سفید است یا سیاه و رنگی به نام خاکستری وجود ندارد. یا من آدم موفق و لایقی هستم و در تمام امور صد در صد موفق ، یا فرد شکست خورده و نالایق هستم. کسانی که این طرز فکر را دارند، از هر اشتباهی میترسند. زیرا با جزئیترین خطایی که از آنها سر بزند. خود را فردی ارزشی قلمداد میکنند.
تصمیم مبالغه آمیز
فرد ، کوچکترین مطلب ناخوشایندی را به کل زندگی خود تعمیم میدهد. مثلا اگر فردی در یک آزمونی نمره ضعیفی بگیرد به خود میگوید. این نشان میدهد که من همیشه در زندگی شکست خواهم خورد و در هیچ زمینهای موفق نخواهم شد..
فیلتر ذهنی
در این نوع تحریف شناختی فرد نکات متنی را میبیند و قادر به بررسی نکات مثبت نمیباشد. گویی فرد عینک منفی را به چشم زده است که فقط از آن طریق میتواند موارد منفی را ببیند و از دیدن جنبههای مثبت یک مسئله عاجز است.
در بعضی مواقع انسانها خود را با دیگران مقایسه میکنند، به گونهای که کلیه تواناییها و نکات مثبت خود را به حداقل رسانده و نادیده میگیرند. ولی نکات مثبت و تواناییهای دیگران را به صورت اغراق آمیزی بالا میبرند و برعکس. ضعف و ناتواناییهای خود را به حداکثر رسانده و ضعف و ناتواناییهای خود را به حداقل میرسانند و نتیجه باز ، جز ناکامی ، ناراحتی و درماندگی و رها کردن تلاش و کوشش ، چیز دیگری نیست.
استدلال احساسی
انسانها معمولا با عقل خود فکر میکنند، ولی گاه در تحریف شناختی با احساس خود تفکر میکنند و به نتیجهای میرسند که منفی است. مثلا فرد میگوید احساس گناه میکنم، پس حتما کار بدی را انجام دادهام، در حالیکه احساس نمیتواند نشان دهنده واقعیت باشد و برای قضاوت درباره خود و دیگران باید عقل و منطق خود را بکار انداخت..
بکار بردن عبارتهای بایدها و نبایدها
بکار بردن این نوع الزامها و بایدها و نبایدها زندگی را تلخ میکند. در عمل وقتی فرد نمیتواند بر اساس این انتظارات ، بایدها و نبایدها عمل کند و به خواستهاش برسد. دچار احساس گناه ، خجالت ، بیارزش و نالایقی نسبت به خود و دیگران میشود. چون دیگران هم نمیتوانند انتظارات او را تامین کنند.
بر چسب زدن
در این نوع تحریف فرد با ملاحظه کردن کوچکترین در خود یا دیگری از برچسبها بسیار آسیب رسان هستند. و فرصت اصلاح و جبران اشتباه را به فرد نمیدهد و تمام وجود فرد را درگیر یک نقش و یا مشکل کوچک میسازند. این برچسبها مانع کوشش فرد شده و او دیگر سعی نمیکند مشکل را برطرف سازد و به یکباره دست از تلاش بردارد. در حالی که اگر از جملات و کلمات محدودتری در مورد ناتواناییهای خود استفاده کند، راه تلاش برای مشکل را باز نگه داشته است.
شخصی سازی
در این نوع تحریف فرد بدون هیچ دلیل و منطقی، حوادث ناخوشایند را به خود نسبت میدهد. در حالی که بسیاری از مسائل و امور از قدرت کنترل ما خارج میباشند. و داشتن چنین تفکری سبب ناکامیهای آتی میگردد. زیر بنای تحریفهای شناختی ، اشتباهات اساسی در نظام ارزشی شخصی میباشد. برخی ازاین باورهای غیر منطقی عبارتند:
- لازمه احساس ارزشمندی ، وجود حداکثر لیاقت ، کمال و فعالیت شدید است.
- همه افراد دیگر جامعه باید فرد را دوست بدارند و تعظیم و تکریمش کنند.
اگر وقایع وحوادث آن جور نباشد که او میخواهد، نهایت ناراحتی و بیچارگی به بار میآید و وضعیت ، فاجعه آمیز خواهد بود.
عدهای در صدد هستند که همیشه موفق باشند. آنها از هر نظر کامل و نمونه هستند.
اجتناب و دوری از مشکلات زندگی و مسئولیتهای شخصی آسانتر از مواجه شدن با آنهاست.
- اعتقاد به اینکه باید متکی به دیگران بود و به یک انسان قویتر وابستگی داشت.
برای هر مشکلی همیشه یک راه حل وجود دارد و اگر انسان بدان دست نیابد، بسیار وحشتناک و فاجعه آمیز خواهد بود.
جهت مشاوره با روانشناس شناختی با بهترین مشاور کلینیک ندای آرامش روان بصورت تلفنی و حضوری در ارتباط باشید.